یا علی گفتیم و عشق آغاز شد. وقتی باشم عاشق تو غیر دل چیزی ندارم که بدونم لایق تو. میلاد امام مهربانی ها بر همه دوستای گلم مبارک . مهربانم نگاهت رو ازم نگیر. دوست دارم خودت میدونی بی اندازه . من این روزها تو هوام . بالاخره اومد فصل زیبایه من . هیچکس نمیتونه درک کنه من چقدر این فصل رو دوست دارم . سلطان فصل ها پاییز .

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم. دور از جون صمیم گلی! این روزها شروع کردم به پر رنگ تر کردن حریم خصوصی دور. اون اینکه اجازه نمی دم به راحتی تحت قضاوت. من رو قضاوت می کنند نه اون چیزی که هست و گاهی نمی بینند و خب من صمیم سابق نیستم که بگم مهم خودمه که می دونم . زیرکانه طرف رو متوجه می کنم هی فلانی! فاصله مون باش . می نشستم روی یک صندلی و.

آخرین خاطرات و عکسهای 1392. با همون رمز همیشگی بفرمایید ادامه مطلب. هر کودوم از عکسها باز نشد راست کلیک و گزینه show picture رو بزنید باز میشه. نوشته شده در Wed 9 Apr 2014. نوشته شده در Mon 17 Mar 2014. مامان و بابای مهربونم میگن من هدیه خدای بزرگم که 17. 2008 ساعت 1135 شب دوشنبه بهشون داده. مامان مهربونم وبلاگمو یه ماه قبل از تولد دو سالگیم درست کرد تا وقتی بزرگ شدم از خوندنش لذت ببرم. نازنین فاطمه و نازنین زینب جون.

Ya Rahi Peyda Khaham Kard Ya Rahi Khaham Sakht. تو نامحدودی پس نامحدود ببین و نامحدود بیندیش. اما یادت باشه که توان تو محدود به حدودی است که خود ساخته ای. نوشته شده در 18 Dec 2011. ولی پیدا کردن کسی که بهش این حرف رو بزنی یک عمر زمان میخواد! نوشته شده در 18 Dec 2011. حرف دلت رو امروز بزن. نوشته شده در 18 Dec 2011. نوشته شده در 17 Dec 2011. گاهی فقط یک تشابه اسم برای چند لحظه. نوشته شده در 16 Dec 2011.

پنجشنبه 18 آذرماه سال 1395. دوستهای خوبم با آیدی پایین ما رو در اینستاگرام سرچ کنید. شنبه 6 آذرماه سال 1395. اینستاگرام قل قلا تا حدی به روز شده. اگر اینجا روزمره های ما رو دنبال میکنید لطفا برام کامنت بزارید. جمعه 14 آبانماه سال 1395. جمعه 9 مهرماه سال 1395. قل قل ها رو خوابوندیم واون رفت. هنوز تا سر کوچه نرفته بود که هانا جان مادر بیدار شد و با یک جیغ از نوع بنفش یک بر پای عمومی زد. حالا هر سه تا با هم مسابقه گذاشته بودن.

شايد تقاضاي عجيب و غريبي باشد. فردا حوالي ساعت 10 تا 11 صبح. حالا اسمش را هر چه مي گذاريد مهم نيست. دعا يا انرژي مثبت يا . فقط به يادم باشيد تا بتوانم سر پا بمانم. حالا شما فكر كن اصلا لازم نيست طرف كار خاصي انجام دهد و حتي ب.

چشم به هم زدیم و دو ساله شدی. دوسال شیرین شیرین هم گذشت. دو سال از آن روز رنگارنگ که با بابا ونانا از زیر قرآن رد شدیم و خواهرک نگرانت را در مدرسه به خانم مقصودی سپردیم گذشت. روزی که با بابای مهربانت به بیمارستان رفتیم. روزی که ذوق دیدنت و نگرانی سلامتیت طاقت از کفم برده بود. آری عزیزم مادرت که سال بسیار بسیار سختی را گذرانده بود امید داشت که با آمدن تو باز هم بهارش بهاران شود. عزیز دل مادر! این چند وقت .