, زمان هم مثل من دستپاچه می شود عقربه ها دو تا یکی می پرند. اماهمین که می روی تاوان دستپاچگی های ساعت راهم من می دهم! جانم را می گیرند این ثانیه های بی تو. هراس را ببر از یاد.

بلاخره عزم خودمو جزم کردم وشروع به نوشتن کردم باشد که نوشتن التیام بخش قلب وروحم باشد. توی وبلاگم تغییراتی دادم که به نظرم رونتر شد من خودم از این به بعد اسم دارم شاد بانوووووووووووو. دیگه می خوام کل زندگیمو بنویسم واز اتفاقای بدش درس بگیرم نه اینکه غصه بخورم میخوام خودم به خودم کمک کنم چون من دیگه یک مادرم یک مادر قوی. دعا کنید برام نی نیم سالم وصالح باشه. خودم شاد بانو همسرم اقای اخمالو. مصطفی برادر شوهر4 زینب نامزدش مریم خواهر شوهر 2 خانم تناردیه خواهر شوهر1.

زندگی آنقدر ابدی نیست که هر روز بتوان مهربان بودن را به فردا انداخت. بیدارم کن از کابوسی که دم به دم با من میاد. بیدارم کن از تصویر یه برگ سبز تو چنگ باد. بیدارم کن از این وحشت. فانوسم باش تو تاریکی که لحظه لحظه بامنه. فانوسم باش وقتی که شب ستاره هامو میشکنه. فانوسم باش تو این غربت. آواز تو صدای شهر بی صداست. لبخند تو خلاصه ی ترانه هاست. دستای تو برای زخم من دواست. منو ببر به سمت صبح.

ببخشید این مدت گرفتار بودم و البته بلاگفا مدتها بلاک بود و مشکل داشت. زندگی میکنم و ازش لذت میبرم همین. سلام از روت شرمندم میدونی خودت تو دلم چه خبره میدونی که رو سیاهم میدونی شرمندتم. نمیدونم چی بگم منو ببخش. از اینکه ازت غافل شدم از مهربونیت میدونی که من قبلا خیلی عاشقت بودم ولی. میدونم اخرین باریکه دیدمت خیلی بی تفاوت گفتم بازم ما رو بطلب فقط ازت خداحافظی نمیکنم.

می نویسم که یادم نره. دلم برای تو می تپد هموطنم! همیشه بزرگترین کابوس من زلزله است . از گریه هایی که تسکین ندارند . از نگرانی برای اینکه کجا هستند و چه بلایی بر سرآنها که دوستشان داری آمده است . و امروز دلم برای تو می تپد هموطنم . در منطق دین همیشه علم و معرفت.

واسه با تو بودن زندگیمو باختم یه کلبه ایی از عشق واسه ی تو ساختم من. که نمیدانم چه می توانم بگویم. یه بن بست رو به رومه.