Date Range
Date Range
Date Range
جهت ارسال داستان روی آدرس کلیک کنید. افتادهام به بشوروبساب نه از وسواس. هرازگاه ویرم میگیرد اثاث اتاقها و کابینتهای آشپزخانه را بیرون بریزم. میگویم منیت چون آزار و اذیتی که به البرز میدهم مانع نمیشود که نیفتم به جان زندگی. البرز اینطور وقتها مسافرت را بهانه میکند. اوایل به نظر تصادف میآمد اما هر زنی میتوانست بفهمد هر چیز میتواند باشد جز تصادف.
نقد کتاب هومر و لنگی. کتاب هومر و لنگی نوشته ای. دکتروف در تاریخ شنبه 26 بهمن ماه1392 نقد خواهد شد. حضور برای عموم آزاد است. سرو با افتخار معرفي ميكند.
دکتر حسین الهی قمشه ای. آرامشم را باشما سهیم میشوم. داستان های کوتاه ازیک راوی نامعتبر. قصه های من و مادرم. شهر زیبا ی من فامنین همداان. قافیه در باد گم میشود. شبحی که همیشه با من است.
برگزاری کارگاه داستان نویسی کانون ادبیات داستانی دزفول. برگزاری کارگاه های تخصصی داستان نویسی. کانون ادبیات داستانی دزفول برای ترم تابستانی خود از علاقه مندان به نویسندگی ثبت نام می نماید. علاقه مندان می توانند برای ثبت نام با شماره 09365639657. تبریک به گلناز گلستان باغ.
و تو می اندیشی که این همه را خوانده ای. همه ی من را خوانده باشی. شناسنامه ام می گه بیست و هفتمین روز آذر فصل شکفتن من بوده است.
برای همین است که جوری خبری نیست که انگار واقعن هیچ خبری نیست. اما با پخش این اخبار در فضای مجازی مسوول آگاهی به یک منبع موثق پیام داده که اینبار آشی برای بعضی ها پخته اند که یک وجب روغن روی آن ایستاده است.
کلاس تئوریهای داستان و رمان به صورت تخصصی در موسسه اقالیم احساس توسط استاد حسین ورجانی برگزار می گردد . جهت اطلاعات بیشتر با موسسه تماس بگیرید. داستان کوتاه مهدی قلی نام از قم. کشیشی می گفته که صدای مرگ را همان جایی که مترسکی نیمه کاره را روی چوب کرده بودند . چند ده پائین تر از پشت بوته ها شنیده . همان صدایی که مو به تن آدمی راست می کند . صدایی همانند ماسیده شدن آهن به آهن.
وبلاگی با آدرس مورد نظر پیدا نشد.
جام زندگی پر است از می ناب خدا. به هرکی ابراز علاقه کردم فکر کرد ازش یه چیزی میخوام بزرگتر شدم فهمیدم از هر کی که چیزی میخوام بهش ابراز علاقه کنم . من نمی خوام بزرگ باشم دنیای بزرگا خیلی کثیفه! به نام تنها ترین تنها. آبی تر از آنم که بیرنگ بمیرم. آنجا که پیاده رو پایان می یابد. برای لحظه ای احساس آزادی. برایت صرف کردم آ ه! ولی افسوس و صد افسوس. که این عمر گران مایه. به سان لحظه ای بگذشت. چشمان سحر خیز تو بیدار.
وقتی پروانه ی عشق در تاری بیفتد که عنکبوتش سیر باشد. تازه قصه ی زندگی آغاز شده است. زیرا دیگر نمی تواند پرواز کند و نه بمیرد. سلام من بابک طاهری هستم. از اینکه به وبلاگ من سر زدید خیلی خوشحالم. تو این وبلاگ سعی کردم مطالب آموزنده و عاشقانه براتون بزارم. دوستان عزیز اگه مطلب باحال یا شعر عاشقونه دارید برام بفرستید. من سکوت ستارگان را دانسته ام. وقتی از خروش می افتد . و سکوت یک زن و مرد جوان را. و سکوتی را که تنها موسیقی می تواند برای آن کلام بیابد . حیوان زبان بسته در دشت.
دلشوره عجیبی تمام بدنم را فرا گرفته بود. بعد از اینکه راه افتادیم به اصرار مادرم یک سبد گل خریدیم. خدا خیر کسانی را بدهد که باعث و بانی این رسم و رسومهای آبکی شدند. آن زمانها صحرای خدا بود و تا دلت هم بخواهد گل! مادر عروس خانم نیز چنان برو بر به چشمانم خ.