شعری زیبا از سهراب سپهری. جهت سبز کردن شکوفه های روحمان. می دونم اسم پستم مسخره است. چون عاشورا که چه عرض کنم کلا محرم صفر تموم شده ولی لازمه بنویسم که عاشورا در مشهد عاشورایی بپا بود. ما که زمان نادرشاه نبودیم.

من و نی نی و باباش. خاطرات من و باباش برای نی نی. دیروز رفتیم عروسی مریم - دختر عموی بابایی . که عروس شیرازیها شده و باید بره بندرعباس! متین تمام وقت اون وسط میرقصید و میچرخید و دست میزد. و در نهایت اولین شاباش عمرش رو گرفت! پسرک رقاص من شلوغی مهمونی رو خیلی دوست داره و همه میگن چقدر آرومه! اما وقتی تنها هستیم بهانه میگیره و نق نق هاش برای منه! امشب هم دوباره رفتیم خونه عموی بابایی - بابای عروس - باز هم بزن و بکوب ولی خودمونی ها. من تمام وقت مواظب متین . که میچرخید و میرقصید و شیطنت میکرد .

تو در چشم منی هر جا که هستم. اومدم نشستم پشت پ سی بنویسم. مث همیشه ک دلم می خاد چیزی رو بنویسم ک هر چقدر سعی کنم نمی تونم با کلمات بیانش کنم. ولی هر کاری کردم اونقدر حرف توو دلم بود ک نتونستم جمع و جورش کنم و بنویسم. حتی الان با چشمای خیس. روزایی بوده ک وقتی ک شاد بودمم نوشتم. ندونم ب خاطر داشتنت شادم. یا در حسرت نداشته توام.

خدایا حافظ همیشگی پسرم باش. و إ ن ي كاد ال ذين ك ف ر وا ل ي ز ل ق ون ك ب أ ب صار ه م ل م ا س م ع وا الذ ك ر و ي ق ول ون إ ن ه ل م ج ن ون. و م ا ه و إ ل ا ذ ك ر ل ل ع ال م ين. مرد کوچک خانه ام شدی. تا اینکه بابایی برات خونه ای خرید قد خودت .

گاهنامه دل نوشته های من. بیست و چهارمین زندگی سه نفره ما. بیست و سومین زندگی سه نفره ما. بیست و دومین زندگی سه نفره ما. بیست و یکمین زندگی سه نفره ما. گالری عکس پسرک - 4. بیستمین زندگی سه نفره ما. نوزدهمین زندگی سه نفره ما. هجدهمین زندگی سه نفره ما. تا شقایق هست زندگی باید کرد. زندگی دفتری از خاطره هاست. مرا راهی از تو به در نیست. مادرانه های من برای تو. روزگار من در ینگه دنیا.

لحظه های ناب با تو بودن . و تجربه های مادرانه من. فردا سی و سه . چند تا خاطره از مسیحا در بهار 93. خیلی وقته پست جدید نذاشتم. میلادت مبارک عیسی مسیح مهربان. معرفی سایتها و وبلاگهای هنری. هنر طراحی نو و فنگ شویی. آشپزی رنگین خانم منصوره کتابی. 1- دل نوشته های مامان مسیحا.

اسفند 92 کلاس زبانم تموم شد. الان یک ساله که فعالیت خاصی انجام ندادم. احساس میکنم دارم روزهام رو هدر میدم. باید یه برنامه درست بریزم. یه کلاس جدید یا شاید دوباره کلاس زبان چون واقعا زبان انگلیسی رو دوست دارم. سال 93 قصد داشتم برم کلاس ttc اما به دلایلی نشد. برای دانشگاه هم ثبت نام کردم قبول شدم ولی بعد انصراف دادم. اصلا دلم نمی خواد یاد دانشگاه سوره بیوفتم. انشاا امسال دوباره برای دانشگاه اقدام میکنم.

بي تو ماندنم ادامه دارد. چگونه پر كشد خيال واژه بي تو . به لب رسيده جان كجايي. نمي توانم دگر بگويم كه من اسير اين خزانه تو به تويم . از همين الان ديگه روز تو شروع شد. تولدت مبارك از راه خيلي خيلي دور . آدمها اصلا می آیند که رفته. چه با سوت دستهای میان جیب! آدمها رفتن را از آمدن هم.