Date Range
Date Range
Date Range
مریم ها و یاکریم ها می دانند. تصمیم بر این است که مدتی در این مکان ننویسم. تاملات و تحملات من هر روزه پذیرای حضور شماست.
بیوقفه مینویسم و میخوانم و میبینم. و مطمئنم که روزی باز از دریچهای تازه سر برخواهم کشید. سه سال است که کسی عشق را برایمان مشق نمیکند. سه سال است که قیصر پر کشیده.
به خاطر زنان زیادی که می شناسم. به هر کجا که دلت خواست می کنی لانه. و نیستی نگران اجاره ی خانه. چه خوب می شد اگر بال داشتم. همیشه بار گرانی است روی این شانه. تو هم شبیه من اما صبور و کم حرفی. نه مثل این همه گنجشکهای پر چانه. گذشت زندگی ام پای چرخ خیاطی. برای دوختن یک لباس مردانه. دلم خوش است که در چشم دیگران م ردم. من این زنی که پرم از زنان دیوانه. بمان پرنده ی من پیش من نمی مانید. تمام عمر تو و جوجه هات بی دانه. دو ساعت است که خورشید سفره گسترده است. بلند شو پسرم حاضر است صبحانه.
به التماس در دی ماه. وقتی آفتاب پینه بسته بود. از تقلای سپیده تا صلاه ظهر. نوری که از شیشه نمی گذشت. دراز بکشیم زیر آسمان تابستان. که پوسته می اندازد از رنگ. و بالاتر از سیاهی ست. از صدای رعد و برق. از میان قوم به باغ می رفت. تا فصل برگردد و اصل. پیش از باریدن خوشه های خرما. و غلت خنده های تفیده ی باغ.
با اشتیاق رویت تو رو به آسمان . هرچشم خیره است ولی ابر ها هنوز. مثل اینکه تو اتاق تهی خونه ت نشسته باشی. تو خونه ی انتهای کوچه بن بست. کوچه هارو یکی یکی بگذره. در نزده بیاد تو خونه. شروع کنه به فحش دادن. که خاک بر سرت چرا این قاب عکس رو زدی به دیوارت. یا اینکه چرا تی شرت آبی پوشیدی. چرا به این چیزا اعتقاد داری. و البته با لحن خیلی بدتر. شفای همه بیماران خصوصا مریض منظور اجماعا صلوات.
مرکز یک حم ام بودم. که از دریا خبری نیست. بی هیچ نورو بی هیچ بو. بخندی به حدود روزی که هنوز نیامده. بخش های تو این جا. برگشته ام و دستانتان را به گرمی می فشارم. از دهان هفته افتاده است.
که بین آبی دریا و آسمان باشد. نوشته شده توسط در سه شنبه دوازدهم شهریور 1392. الان تو قبرستون چه خبره. همیشه وقتی برف میاد به این فکر می کنم. بیا با هم بریم دیووونگی. بیا یه کم با هم گریه کنیم. از اون گریه ها که خوشحالم میکنه. نوشته شده توسط در پنجشنبه هفدهم اسفند 1391. همین الان به روز کن! ابر بود و آفتاب. از اون آفتابا که نه میسوزونه.
مثلا گوشی ات را بردار. فرض کن که من زنگ زده ام. لباس هایت را یکی یکی در بیار. و ماه از گوشه پرده سرک می کشد. و من در گوشه تخت نشسته ام. گفتم که شاید درد از این با هم نشستن هاست. برخاستی رفتی و آتش از دلم برخاست. در من قصر شیرین است. یک تکه از خاک وجودم خانه لیلاست. چشمان من خاصی ت بخشندگی دارند. یک روز می بینی که چشمان تو هم زیباست. چیزی نگو امشب صدا را باد خواهد برد. حسی که در دل داری از پیراهنت پیداست.
Daneben können Sie gedruckte Hefte ganz einfach und versandkostenfrei nach Hause bestellen. Gesellschaftliche Aufwertung der Sozial- und Erziehungsberufe.
Merci de votre attention et bonne visite. Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre.
Tuesday, July 26, 2011. Shakthi Orthopaedic Center ,No. Shakthi Orthopaedic Center ,No. We have developed own components for prostheses and calipers for large-scale production. Shakthi Orthopaedic Center ,No.