ساحل غم لیلی معتاد شدو مرد. اگر با آتش عشقت مرا بسوزانی باز هم با خاکسترش خواهم نوشت دوستت دارم . ب س م الل ه الر ح من الر حیم. من تو را دوست دارم. دیگری تو را دوست دارد. دیگری دیگری را دوست دارد. و این چنین است که ما تنهاییم. شروع به کار وبلاگ از تاریخ92. نوبت ما که رسید قلم طلا نوکش شکست.

داستان هایی کوتاهی که این جا براتون می زارم داستان هایی هست که خودم نوشتم. من هدفم از نوشتن این داستان ها بیان حرف های ناگفته از زندگی امروز دیروز وفردا هست که کم به اون ها پرداخته شده. به هیچ وجه منظورم این نیست که خانم ها فرشته هستن وآقایون شیطان. بیاید یکم از بالا به قضیه نگاه کنیم. البته داستان های شیرین هم زیاده. راه می رم و دستمو به شکمم می کشم. اشک هایم را پاک می کنم وبه گذشته می روم.

عاشقانه ای بین من و تو. استاد شهریار وقتی معشوقه اش رو روز سیزده به در. سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم. تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم. تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز. من بیچاره همان عاشق خونین جگرم. منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی. هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم.