OVERVIEW
MAHBOBEHA.PERSIANBLOG.IR TRAFFIC
Date Range
Date Range
Date Range
LINKS TO WEBSITE
چی توو چشاته که تو رو , انقدر عزیز میکنه. این فاصله داره منو, بی تو مریض میکنه. این که نگات نمیکنم, یعنی گرفتار توام. رفتن همه ولی نترس, من که طرفدار توام. هر چی سرم شلوغ شد, رو قلب من اثر نذاشت. بدون تو دنیای من,انگار تماشاگر نداشت. منو نمیشه حدس زد, با این غرور لعنتی. هیچ وقت نخواستم ببینیم, توو لحظه ناراحتیم. میخواستم نبخشمت, یکی ازت تعریف کرد. دیدن تنهایی تو, منو بلاتکلیف کرد. بیاو معذرت بخواه, از جشنی که خراب شد. از اون که واسه انتقامم, از تو انتخاب شد. نوشته شده توسط الی در ساعت لینک.
سنگ بی قیمت اگر کاسه زرین بشکست قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود. یه مغز کوچولوی دوست داشتنی. از آخرین نوشته اینجا بیشتر از 6 ماه میگذره. فکر کنم رکوردی باشه برای خودش در صورتیکه بوده روزایی که دو تا پست اینجا ثبت شده. دیروز فکر می کردم اینجا رو چقدر دوست داشتم و دارم. و چقدر این ثبت خاطرات برام دلنشین بوده و بازگشت و خوندن دوبارشون برام جالب بوده و حتی خیلی جاها کمک کرده یادم بیاد چیزایی که اصلا تو خاطرم نمونده. الان پسرک من یک سالش تموم شده و همه وقت من بعد از کار رو به خودش اختصاص میده.
شادمانم که در آهنگ زندگی همواره در حال دگرگونی خویش قرار دارم. کسی که خیلی زهرا بود. پشت پنجره چوبی اتاق ایستاده بودم. یکی از خاطره انگیزترین تعطیلات زندگ.
این وبلاگ پس از مدتها به زودی به روز خواهد شد .
نوشته شده در دستهبندی نشده 1 Comment. از دو روز پیش متوجه شدم که ناگهان آمار بازدیدکنندگان وبلاگم پایین آمد. تا اینکه دوستان با ای میل و در بلاگفا بهم خبر دادند که وبلاگم فیلتر شده. این چه کثافت کاری ئه که راه انداختن! هیچ حرف عجیبی هم نزدم. نوشته شده در دستهبندی نشده 14 Comments.
سرد و گرم روزگار يك زن. يه زنم تو پستي و بلندي زندگي. الان در هفته 31 بارداری هستم همش 9 هفته دیگه مونده برای در آغوش گرفتن بچه ام. سروشم دیشب خیلی تو دلم وول خورد حسابی دلمو جا به جا می کرد و دل من و باباش براش ضعف رفت. سلام عزیزان امیدوارم که سال خوبی رو در پیش داشته باشید و تعطیلات هم بهتون خوش گذشته باشه. امسال خیلی خوب شروع شد بهتر از پارسال و امیدوارم بهتر از پارسال هم بگذره.
با صدای پسرم به خودم اومدم و سریع از گروه در اومدم اول ویدئو رو پاک کردم وبعد گروه رو حذف کردم . فکر میکردم خدا بچه هامو به خودت سپردم. بچه های منم به خصوص دخترم یکی دو سال دیگه چه بخوام وچه نخوام وارد این محیط خواهند شد.
WHAT DOES MAHBOBEHA.PERSIANBLOG.IR LOOK LIKE?



MAHBOBEHA.PERSIANBLOG.IR SERVER
BROWSER IMAGE

SERVER SOFTWARE AND ENCODING
We caught that this domain is utilizing the Microsoft-IIS/8.5 operating system.HTML TITLE
روزگار ربیعهDESCRIPTION
ربیعه بانو زیر سبیل آقا رجب وبلاگ داردPARSED CONTENT
The web page has the following in the web page, "دل نوشته هایم و روزانه هایم را آورده ام تا تقسیم کنم لحظه ها را و آموخته ها را." I saw that the web page also stated " ناناری بانو و آقا خرسی." They also said " فقط من فقط تو- نسیم. آقا خاطر خوامی یا نه- لیلا. جز تو تموم دنیا پر- عسل بانو. این منم بی تظاهر- افروز. کلبه فقیرانه من- گل مریم. خاطرات زندگی من و همسرم- گلی کپل. ربیعه بانو زیر سبیل آقا رجب وبلاگ دارد." The meta header had Weblog as the first optimized keyword. This keyword is followed by Daily, Writing, and PersianBlog which isn't as urgent as Weblog. The other words mahbobeha.persianblog.ir uses is persianweblog. Blog is included and might not be seen by search engines.ANALYZE SUBSEQUENT WEB SITES
Mi tienda online de materiales. Sábado, 17 de enero de 2015. Cambio imagen de una maleta antigua. Que os parece , no la encontrais preciosa? A mi me encanta el resultado . Hemos utilizado estos dos papeles. Gracias a todas por vuestros comentarios! .
سلام عزيزاي دل مصي هستم. الان 4 ماهه با يه آقا پسر گل عقد كردم. اينم خبر خوبه فعلا اين رو داشته باشيد تا فردا كه سر فرصت آپ كنم. دوستان خوبم شرمنده ام كه ديگه نمي تونم بيام اينجا. ورود به اين صفحه حالم رو خراب مي كنه. فقط بگم نشد كه بشه . ما ديگه با هم زير يه سقف نمي ريم. اين چند وقته كه نب.
ببار ای ابر ببار ای ابر سنگین بر مزارم. یک مادر و یک همسر. مبارک باشد این عید و همه عید. به علی شناختم من به خدا قسم خدا را. مبارک باشد این سال و همه سال. نانازی بانو و آقا خرسی. آشیانه عشق من و آقای همسر. من اگر مادر شوهر بشم.
Lunes, 15 de junio de 2015. Esta semana acaba el curso de taracea. Ha sido solo un trabajo el finalizado, pero me encanta el resultado. Viernes, 3 de abril de 2015. Hace un tiempo, creo que fue cuando hice la confirmación, mi madre me dio una poesía que las niñas escribían en las catequesis y en sus reuniones en la iglesia del pueblo. En su día la guardé pero creo que es un recuerdo bonito que debe estar siempre a la vista.