Date Range
Date Range
Date Range
مامان و بابا و نی نی گل. پسری ناز من و باباش. چند روزه به شدت احتیاج دارم یک آهنگ خاص رو چنان با صدای بلند گوش کنم و باهاش بخونم که مرغها هم از تخم بیفتن. خیلی شدید به ولوم دادن به این آهنگ محتاجم. اول از همه به دوست بسیار خوبم مامان بردیا. من جاااااااان منظورت فینگر تاچه.
بلاگفا جان خوبی و بدی اگه از ما دیدی حلالمون کن . آخه آخراش با ما راه نیومدی رفیق. دوستان عزیزم میتونین بقیه خاطرات شایان رو تو وبلاگ جدیدش شايان هديه تولدم. در پرشین بلاگ دنبال کنین . من خسته از کارهای دانشگاه.
روز سه شنبه به محض اینکه از مدرسه اومدم با مامان جون رفتیم بیمارستان کسری همون بیمارستانی که خودم بدنیا اومد برای دیدن داداشی خیلی هیجان زده بودم اما عمو دربان نامهربون اجازه نمی داد من برم داداشی رو ببینم اینقدر بابا و دایی مجید باهاش صحبت کردند اما اجازه نمی دادند تا اینکه من رو با یک آسانسور دیگه که مخصوص پرسنل بود یواشکی بردند پیش مامان و داداشی.
ماشا الله و لا قوة الا بالله. قراره لحظه های ناب زندگی دانیال و امیر علی عزیزمون را بنویسیم. رعد وبرق و سکسکه تو. شعر و مو سیقی و تو. زیارت مامان بزرگ در بهشت هاجر. نازنین فاطمه و نازنين زينب عزیرم.
من دیگه بزرگ شدم! دوست دارم وبلاگم اسم بهتری داشته باشه! برای همین از این به بعد به آدرس جدید بیایید لطفا! کم کم اسباب کشی می کنیم می ریم اونور. این هم آدرس جدید من. بیر گون الله دان کایو.
افشین شازده پسر مامان و بابا. مامانشم دانشجو شده دیگه فرصت نمیشه به وبلاگمون سر بزنیم. شکر خدا هیچ مشکلی با مدرسه نداریم. روزای اول تقریبا هرروز یه سوژه ای داشتیم یکی افشینو هل میداد یکی از صف میکشیدش بیرون یکی جیش میکرد تو شلوارش. خلاصه روزای اول پر از سورپرایز بود ولی حالا تقریبا راه افتادیم طبق روال عادی داریم تکالیفمونو انجام میدیم و شکر خدا همه چی خوبه. متاسفانه روز جمعه 23 فروردین 92 یه.
سلامی دوباره به گرمای وجود گرما بخشت پسر نازنینم. اهورای من یه زمانی وقتی میومدم و برات مینوشتم کلی حرف داشتم ولی الان وقتی میام و شروع به نوشتن میکنم واقعا نمیدونم چی باید برای عزیز دلم بنویسم. فقط اینو بدون که مامانی خیلی خیلی زیاد دوستت داره. راستی پیشاپیش روز مادر رو به مامان منیژه و تمامی مامانای گل تبریک میگم. امیدوارم همه ی مامانای دنیا همیشه سالم و شاد باشن و سایه شون از سر خانواده شون کم نشه.
مدت هاست به وبلاگ پسرم سر نزدم . مدت هاست براش ننوشتم . امروز یک دفعه دلم هوای وبلاگش رو کرد و وقتی دیدم هنوز سرپاست تصمیم گرفتم یه مطلب بزارم. پرنس من حالا دیگه تنها نیست و یه داداش گل مثل خودش داره و این بزکترین بهانه ما برای این غیبت دوساله است. مبین و مهبد کل روز وشب ما رو پر کردن و خدا رو شکر که هردو اونقدر سلامت هستن که همیشه خونه ما رو هوا باشه. با شیطنت هاشون و سرو صداهاشون کلا زندگی رونق داره. مهبدم 18 اسفند سال 92 درست مثل برادرش سه هفته زودتر به دنیا اومد.
دخترکم ۵ سال از تولد تو گذشت. ۵ سال از لحظه ناب مادر شدن من. ۵ سال ژر از لحظه های شاد و خوب کنار تو. دلم خیلی تنگ میشه واسه روزای کوچیکیت. اما میدونم که باید از همین الان و هر لحظه لذت ببرم. امسال خیلی بیشتر احساس میکنم بزرگ شدی چون تو اولین روز ۶ سالگیت باید به مدرسه بری. هنوز باورم نمیشه ولی خیلی زود رسید موقعی که باید بیشتر مستقل بشی و وارد جامعه و محیط بیرون بشی. اما مهم تر از مه اینه که بهمون خوش گذشت و این جشن باعث شد نسبت به مدرسه رفتن هم علاقه پیدا کنی.
من اومدم با یه عالمه جکهای باحال.
2015 Maman et Sophie P.
CALLING ALL LITERARY PARENTS! Friday, August 21, 2009. Submissions can run the gamut from humorous to dark, memoir to fiction, uplifting to heartbreaking. Please send submissions to michelle.
Abonne-toi à mon blog! Tes tromp com de choix mdr. Clique ici pour poster un commentaire en étant identifié avec ton compte Skyrock. Et un lien vers ton blog ainsi que ta photo seront automatiquement ajoutés à ton commentaire.
Так раньше называли мам, которые подкармливали своим молоком чужих малышей. У очень многих из поколения 30-ти летних есть молочные братья и сестры. Раньше мамы просто помогали друг другу. Мамы - доноры, мамы - реципиенты. Мы против продажи грудного молока.