Date Range
Date Range
Date Range
چند ورق کاغذ و یک دونه قلم. دل نوشته های یک شاکی. جهان بینی های فروغ الزمان. من آنقدر نترسیده ام که ترسیدن یادم رفته است. من خودم را داشته ام در تمام این سال ها , دختر لوس ده ساله ی بزرگی که به تکواندو برای محافظت از خودش نیاز نداشته , چون کلمه داشته , اعتماد به نفس داشته , ایمان داشته که بعد از هر شکست پیروزی ست.
چند ورق کاغذ و یک دونه قلم. گاهی حتی ترانه ای هم نمی ماند . باز هم بیست اسفند من. شاید اون مهره های آبی با نقطه های سیاه و سفید لازمم بشه.
Once upon a time in the edge of the world, there was a foggy field and a river. A small woody bridge in the edge of field cross the river to a mysterious jungle. The fog was so strong around the bridge all the season and it made people to be afraid of it. There was an old story says that no one ever cross that bridge mad it back to the field.
می گم که یه چیزی خیلی جالبه اینکه آدم وقتی نیس باز هم دنیا ادامه داره . آخه بعضی وقتها فکر می کنیم. و حتی از جمع وب لاگ نویسان حذف بشیم یک اتفاقی می افته اما خداییش هیچ اتفاقی نمی افته من قول می دهم بهتون . چرخ فلک می چرخه و اونهایی که سنگشون رو به سینه می زدیم هم با فلک می چرخن . پس آقا جان همین دم رو غنیمت باید شمرد . خیلی هم خودت رو جدی نگیر .
با مشتی کابوس همسفر شده ام. و اکنون از مرز تاریکی میگذرد. برگ ها روی احساسم می لغزند. برگ ها روی احساسم می لغزند. کنار مشتی خاک در دور دست خودم تنها نشسته ام . اوج خودم را گم کرده ام. میترسم از لحظه بعد و ازین پنجره ای که به روی احساسم گشوده شد . شاسوسا شبیه تاریک من! من این وبلاگ ها رو میخونم. تنهایی شاید یک راه باشد. بی عشق زندگی شیرین تره.
Sunday, 17 January 2010. Wednesday, 13 January 2010. Wont be posting much anymore. i will change my blog soon. Friday, 11 December 2009. STUPID blogger i cant post a video! Links to this post. Friday, 4 December 2009. Wow my blog is like seriouly dead. I added a few songs.
Ma Cécé tu me manqueras éternellement.
Loneliness, GOD and Positive Thinking. Saturday, August 11, 2007. LOneliness, GOD and Munna Bhai. Please click following link and enjoy ur life. How is life? Long time no see.
Wednesday, May 11, 2011. Hits me like a lance. I drop to the floor. I think of old times. And is heard by all. And by you I fall. Yet there is no sound. When I hit the ground. At this very Dawn,. Tuesday, May 10, 2011. I gaze into the sea. While young children live in glee. And bluebirds sing in harmony. Why do I sit here.