من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم. دور از جون صمیم گلی! این روزها شروع کردم به پر رنگ تر کردن حریم خصوصی دور. اون اینکه اجازه نمی دم به راحتی تحت قضاوت. من رو قضاوت می کنند نه اون چیزی که هست و گاهی نمی بینند و خب من صمیم سابق نیستم که بگم مهم خودمه که می دونم . زیرکانه طرف رو متوجه می کنم هی فلانی! فاصله مون باش . می نشستم روی یک صندلی و.

همه چیز از اونجا شروع شد که من به روی خودم نیاوردم . از اولین چیزی که آدمایی که بهشون میگم دوست! ازم پنهون کردنو من به روی خودم نیاوردم بعد بقیه چیزا شروع شد و من مجبور شدم همچنان به روی خودم نیارم . از یه طرف خوشحالم که آخرای این دوره از زندگیم درگیر اون موضوعات بدرد نخور بین آدما نشدم . از قوی بودن خسته شدم از این که هر وقت به گذشته نگاه کردم با خودم گفتم چقد من دختر قویی بودم . ظاهرا باازم باید بگم اینو .

به سادگی خوردن یک فنجان چای . آینه می گوید که دخترکم گوشواره هایم را خیلی خانومانه به گوشم انداخته . هردو ذوق می کنیم! من بنده ی دلخوشی های کوچکم . یک ماگ رنگی , یک کتاب خوب , یک روان نویس بنفش , یک دم نوش خوشمزه , یک اسپری بچه گانه با عطر نارنگی و عکس باربی , یک جفت گوشواره و خیلی چیزهای دیگر هستند که می توانند من را به زندگی امیدوار که نه , مشتاق کنند . از خودم راضی ام! از خودم در این سن و این شرایطی که هستم . شاید برای شخص من , ایده آل تر از این نمی شد! از در سینما می آییم بیرون! نگرانی ندارد اگر دلم .

1 عدد تخمک حاوی چربی پروتئین هسته. 1 عدد اسپرم زرنگ و جنگجو حاوی مقدار کمی سیتوپلاسم انزیم میتوکندری تاژک هسته. با هم ترکیب شدند و 1 انسان. همه ی ما با 1پیروزی. پیروزی اسپرممون در برابر 300تا 400 میلیون اسپرم دیگر! ما به وجود امدیم.

اما به طريقي هنوز كار مي كند. نوشته شده در سه شنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۳ ساعت توسط titi joon. بگذار عشق خاصيت تو باشد. نه رابطه خاص تو با كسي. از اين به بعد دوباره مي نويسم ولي مثل قبل رمزي . نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۲ ساعت توسط titi joon. فقط اومدم تولدم رو به خودم تبريك بگم . نوشته شده در دوشنبه سی ام دی ۱۳۹۲ ساعت توسط titi joon. زياد فكر كردن را متوقف كنيد. قلبتان شما را مي برد. هرگز کسی که پیوسته در حال پیشرفت است.

عروس فصل برفي از دیار نخل و دریا. سال نو مبارک عزیزای همراه. من قبل از سال نو یه سفر به سریلانکا رفتم و طی 11 روز تقریبا 14تا شهر و روستا رو گشتم بسیار عالی بود و تجربه جدیدی به دفتر تجربیات سفرم افزوده شد قبل از سفر بابام خیلی نگران بود که برم و برنگردم اما خاطرشو جمع کردم که من فکر مهاجرت رو از سر به در کردم و به جاش یه عالمه سفر برم و تجربه کسب کنم . سفرهامو بیشتر کنم و کیفیتشونو بالا ببرم. شنا یاددبگیرم و مهارتهای بقا در طبیعت رو بیشتر بیاموزم. فعالیتهای خیریه رو بیشتر کنم. یه هنر جدبد یاد بگیرم.

3ماه از اخرین نوشتن میگذره یادمه قبلنا اگه یه روز نمینوشتم دق میکردمو کلی دوستام نگران میشدن. تلگرامو وایبر و اینارو زیاد دوست ندارم. حس گذرا بودن دارم بهشون. همه چی داره به سمت تنبلی و راحت طلبی پیش میره. خیلی از دوستام دیگه نمینویسن ارشیو خیلیاشون پریده و چند نفری رو هم تو تلگرام یافتم که جای خوشحالیه. پر از امید استرس نگرانی خوشحالی. و پراز التماس دعا از همتون.

بی تو نه کار و بار دنیا لنگ میشه. نه بین زمین و آسمون جنگ میشه. فقط این دل بی صاحب منه. باز هم یاد خدا و صبوری. در تکاپو هستم برای بنده مطیع بودن.

نیشم زد از همون اوله اولش که تو اومدی دوباره. اولش خیلی درد داشت اما الان فقط جاش مونده. دارم فک می کنم به اینکه اگه نمیذاشتم بیاد هیچوقت شاید نمیشناختمش و هیچوقت ازش بدم نمیومد مثه الان. باید ازش تشکر کنم اصن باید بگم مرسی که نیشم زدی. بعد یک ماه دوباره باید برگردم شهر یونی. و من اصلن حوصله موندن تو اون شهرو ندارم. طبق معمول دعوا افتادیم و بعد قرار شد.

خدا زن را از انتظار خلق کرد. چه شیرین است در رویا بودن. چه شیرین است تجسم کردن زیبائی ها. چه شیرین است احساس سبزه شبنم زده را داشتن. چه شرین است بستن پلکها و تو را دیدن. ایکاش سنگینی پلکهایم ابدی بود. خوب بهتر میدونم قبل از هر چیزی یکمی از خودمو خونواده کوچک سه نفرم براتون بگم. واز خداجونم میخوام سلامتی وعمر طولانی ویه لب همیشه خندان به خانواده کوچکم بده. بچه ها جون من قبل ازدواج 53 بودم اما اما حالا.