مزه ی ترش هشت همه اش مال من است. جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ فرگل. باید امروز با لبخند گل و گشاد روی صورتت و یک جعبه ی کوچک پاپیون زده در دستت دوان دوان به سمتم می آمدی, باید همین امروز دفترچه ی دوست داشتنی باب اسفنجی را به دستم میدادی و من باید همین امروز صدای قهقه هایم را بالا میبردم,بی تفاوت به آخرین لحظه های ٢١ سالگی,بی تفاوت به هر آنچه که مثل برق و باد میگذرد. جمعه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۴ فرگل. چرا تنها تو از میان مردان هندسه ی حیات مرا درهم می ریزی. پابرهنه به جهان کوچکم وارد می شوی.

یک استکان سکوت از دریای دل . دلنوشته های یک بانوی پاکیزه ی بهشتی. گاه نوشت های م تی. تسبیح آبی زیر آسمان کبود -تعطیل-. معضلی بر خاسته از جهنم -تعطیل-. خسته ام از جسمی که بی تاب است. خسته ام از ذهنی که درگیر است. و ثانیه هایی که بی هوا میگذرند! و من پا به پای زندگیم نمی دوم .

زنی که از دنده ی چپ من متولد شد. قرار نیست همدیگر را آن طور که میخواهیم عوض کنیم . اما قرار است واقعیت یکدیگر را بپذریم . قرار است یکدیگر را بفهمیم و مکمل هم باشیم. انتظاراتمان را تعدیل کرده و در کنار هم زندگی را تجربه کنیم. کنار هم داریم زندگی میکنیم اما دریغ از یک دقیقه آرامش خاطر! این همه سال تو اجماع زندگی کردیم هنوز هم نمیدونیم اجتماع یعنی چی! ۲ - احمق ها.

ل ی ل ی با لی لی. نوشته های زی زی گولو.