Date Range
Date Range
Date Range
بعد از مدت ها . الان هم بخش روماتولوژی هستم. شنبه اولین کشیک اورژانس این ماهم بود که بازهم بسیار شلوغ بود و مورنینگ خوردم و اولین کیس مطرح شد.
جهش به نوار کناری دوم. تجربیات و خاطرات پزشکی و همچنین بگو مگوهای دوستانه. بعد از مدت طویل دست به یک مهاجرت مجدد مجازی دیگری زدم . امیدوارم به مدت طولانی تری در این بلاگ در دست رس باشم . نوشته شده در مطالب متنوع. گشادی لوله استاش و اکو شدن صدا در گوش. نوشته شده در کل مطالب.
شنبه 23 آذرماه سال 1392. همیشه زندگی خط می خورد. چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390. بعد از یک سال! عجب خاکی گرفته اینجا. چه زود روزها خط خوردند. بعد از یک سال! جوراب پاره و انگشت آزاد. بخش زنان و رزیدنتهای زنان. منم یه روز دکتر می شم.
نمیدونم چی شد که یهو آدرس وبلاگمو زدم و اومدم اینجا. توی مدتی که نبودم هزار تا اتفاق افتاد. بالا و پایین زیاد داشتم . نمیدونم الان کجام ولی میدونم بین این بالا و پایین درگیرم. هر کتابی که میخونم میگه به بالا فکر کن بالا میری. شاید اون روزایی که خوبم اوضاع واقعا عالیه. الان ۷ صبحه و من دیشب اصلا نخوابیدم! نوشته شده در شنبه س.
سمپادی های دانشگاه جندی شاپور اهواز. از اول پزشکیم منتظر بودم برم بخش اطفال بیمارستان ابوذر-بیمارستانی که از بچگی زیاد میرفتم-ولی قسمت نبود. اطفال رو دارم مرکز طبی اطفال میگذرونم. احتمالا تنها ترمی باشه که دانشگاه خودمون نیستم ولی تقاوتهای اساسی داره جو دو تا دانشگاه. من به یاد ندارم یک بار یک اتند سر کلاس یا در مورنینگ به ما برای خوندن جهت پره انترنی یا دستیاری راهنمایی کنه یا روی نکات مهم کتاب تاکید کنه! اینجا ولی همه کنار هم میشینند! زیاد پیش میاد کنار من اتند یا فلو نشسته باشه! هیچوقت به عنوان دانشجو .
همیشه وقتی میدیدم که یکی از این دنیای مجازی خداحافظی میکنه دلم میگرفت اما حالا میبینم که نوبت خودم شده! هیچ وقت فک نمیکردم به این زودیا مجبور به این کار بشم! یه ماهه که تصمیم گرفتم از اینجا برم اما هی امروز و فردا میکردم. من این دنیای مجازی رو با همه سختی ها و مشکلاتی که برام داشت دوس دارم! دیگه اینجا با دنیای واقعی هیچ فرقی نداره! پس بهتره که برم و این دنیا و خاطراتشو تنها بذارم. دلم برای همه دوستایی که تو این مدت باهاشون آشنا شدم تنگ میشه.
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد. پنجشنبه سی و یکم مرداد 1392. ادامه مطلب ثبت روزهای سختی بود که پشت سر گذاشتم. شاید بهتر باشه بمونه برای خود دکتر ف. کی باورش میشه که بلاخره تابستون ما هم شروع شد. روزمرگی های در هم و برهم من.
دنیا از پشت پلک های من. دست نوشته های یک سپیدجامه. تنها ماندن همسری که زمانی خاستگاه عشق و امید بود و اینک با مطرح شدن یک بیماری لاعلاج رو به پیشرفت پایه های زندگی شیرینش به لرزه درآمده و زخم تنهایی به انبوه جراحات دردناکش افزوده شده بود. اینجاست که مساحت زیر نمودار عشق مادر و فرزندی , عشق همسری , باطول مصیبت و عرض حقیقت محک می خورد مساحتی که در بسیاری موارد رو به کاهش است و مطلقی که دیگر مطلق نیست.
کسی که بدونم تا اخر عمر هست و. یه حس هایی مثله سر در گمی و ندونستن اینده و این چیزا. قضاوت کردن راجع به زندگی دیگران اصلا کاره خوبی نیست. خدایا چرا مردم واسه هر چیزه کوچیکی حسادت و قضاوت میکنن.
نمیدانم چراچشمانم گاهی بی اختیارخیس می شوند.
اینبار شکلک ها رو رمزی گذاشتم. شرط دادن رمز لینک کردن وبلاگ. کسایی هم که لینکم هستن اگه خواستن تو نظرات ازم کد رو بخوان منم تو وب خودشون بهشون جواب میدم. سلام واسه دیدن شکلکهای قلبیی.