باید آفتابه گرفت به این ملت احمق! مارس 24, 2011. فیلم اخراجیهای3 با پیشی گرفتن از فیلم جدایی نادر از سیمین به صدر جدول فروش فیلمها رسیده. نکته مهم اینه که فروش فیلم این چماق به دست نه در یه روستای دور افتاده بلکه در تهران اتفاق افتاده. هنوز کفن محمد مختاری و اشکانها و سهرابها خشک نشده که پایتخت نشینها رفتند این فیلم به اصطلاح طنز رو ببینند. یعنی باید رسما دستشویی کرد به تک تک کسایی که رفتند این فیلم رو دیدند و یا در آینده خواهند دید.

میروم خوش به سبکبالی باد همه ذرات وجودم آزاد. ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﮐﻪ ﻣﻴﺎﺩ ﻫﻤﻪ ﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻧﺖ ﻣﻴﻠﺮﺯﻩ! ﭼﻮﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﺍﻭﻭﻧﻪ . ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ﺍﻭﻥ ﻧﻴﺴﺖ . ﻭﻟﻲ ﻏﺮﻭﺭ ﻟﻌﻨﺘﻲ ﻭ ﺣﺮﻓﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﺷﻨﻴﺪﻱ ﺭﻭﺯ. ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﻴﺪﻩ ﺑﻬﺶ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯽ . ﻣﻨﺘﻈﺮﻱ ﺍﻭﻥ ﺍﻭﻝ ﺑﻴﺎﺩ ﺳﻤﺘﺖ! ﺍﻭﻧﻢ ﻧﻤﻴﺎﺩ . ﻳﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ تو ﺍﻭﺟﺶ . ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺭﺍﺣﺘﻲ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﻪ . پیوندهای مربوط به این پیام. ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ.

بالاخره تصمیم گرفتم به خونه جدیدی بروم. به همین دلیل به آدرس جدیدی می روم که در انتهای متن می گذارم. اما این انتقال یک فرصت جدید هم به من داد. رویکرد جدیدی که در وبلاگ بعدی خواهم داشت. اول اینکه سعی می کنم به نظرات در همان جا پاسخ بدهم. پنجم اینکه سعی می کنم آدم بهتری باشم.

من و آقامون و ام اس. عید همگی مبارک و امیدوارم سال ۹۲ براتون پر از سلامتی و خوشی باشه . سال ۹۱ که برای ما خیلی سال خوبی نبود امیدوارم سال ۹۲ سال بهتری باشه. سال ۹۰ با تموم خوبی و بدیهاش گذشت. می خوام سال جدید هر هفته یک پست بنویسم تا بیبینیم چی می شه. کلا من و علی بد نیستیم خدا رو شکر. رفتیم پیش دکتر شیخ الاسلام.

بانوی مرداد 48 پیوند با آب و آینه. فقط همین! آوریل 7, 2011. گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم. حتی اگر به دیده رویا ببینیم. من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست. بر این گمان مباش که زیبا ببینم. با این همه مخواه که تنها ببینیم. مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی. بی خویش در سماع غزل ها ببینیم. یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم. در خود که ناگزیری دریا ببینیم. شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست.

بانوی مرداد 48- پیوند با آب و آینه. چقدر قدر نامهربانیم با هم . تنها زمانی که میتوانم آفتاب را دوست بدارم پائیز است . کنار پنجره ایستاده ام و موهایم را به نوازش آفتاب داده ام . زن همسایه روبرو کنار پنجره می اید تا مرا میبیند اخم میکند و پرده را با غیض میکشد انگار کفر گفته ام و او شنیده! بغض میکنم . اما ناگهان سنگینی دستی را بر شانه ام حس میکنم . لبخند میزند و من میفهمم هنوز از ته دل مرا دوست دارد . عطر مست کننده لیمو .