یعقوب لیث پشت دروازه شهر. صفحه اول رسانه ها با چه بهایی! به هرجنجال رسانه ای شک کنید دوستان. هرچیزی از هر جایی! يکی از کلاغ ها م رد! می روم . قرار بود یک پست دیگه داشته باشم و بعد برم که برم اونهم مصاحبه با دکتر زیباکلام بود که به تاخیر افتاد .

و از بیرون خود تا دریچه ی دریافت. ازدحامی مزمن از سیاحت سیاه. به گستره ی از شد تا شود. و خود از آ . در دو اوی در یک او. از انتهای پیچیده در ابتدای آن سوها. تا برودت بهت از خراش خاک. که بود برده خواهد برد مرگ را. و تغیر تن در نشسته شکست. از مجموعه ی واژه های وحشی. زمان در باهم داشت ذهن. در حضور اکنون تر از بی اکنون.

تنها یک پرواز به مقصد نامعلوم. پنجره و پروانه قهر نبوده اند. نه شعر و نه شوی لباس. و شوالیه گی بر جمجمه اش. و کنار زوایای تاریک ایستاد. حالا نه از شعر کاری ساخته است. سلام به همه ی دوس.

تو هم ز جنس منی با دقیقه درگیری. و پشت تاک و پس تیک جا نمی گیری. به گل نشستی و در انتظار می میری. حضور واقعه در تو چنان معطل شد. که قبل از اینکه بیایی شبیه من پیری. و خود دوباره ی خود می شوی و میدانم. که از دوباره ی این دور لعنتی سیری. گمان شهر بر این بود خیال در گذری. تو خود بزرگترین انتظار من بودی. اگر چه زود به سر آمدی. با نام و یاد او.

مقالات - رویداد های هنرهای تجسمی امروز. خاکی میان این رد پاست. به حرمت پروانه ئ آبستن. قافیه باد در در تنت می رقصد. تا که نگاهت را می گیری.