قصه ای به زیبایی نان.

ღ ღمعشوقه ی بی خبرღ ღ. تو که می دونی همه عمرمو اونجا گذاشتم و رفتم. تو که می دونی به جز آغوش تو جایی نداشتم و رفتم. اگه رفتم و تو سراغمو نمی گیری هنوزم که هنوزه. اگه به جز خودم کسی نیست که دلش برای من بسوزه. تو که می دونی همه عمرمو اونجا گذاشتم و رفتم. تو که می دونی به جز آغوش تو جایی نداشتم و رفتم. اگه رفتم و تو سراغمو نمی گیری هنوزم که هنوزه. اگه به جز خودم کسی نیست که دلش برای من بسوزه. نه نمی دونی آخه همه ی غمامو به تو نگفتم. نه نمی دونی آخه نخواستم از چشم تو بیفتم. نه نمی گفتم آخه تحمل غم منو نداری.

ظ توسط سید مرتضی حسینی مهر نظرات . شاید لازم است بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی. و توی نگاه نگران مادر . نه تو دستای منتظر یه غریبه! آهسته گام بر می دارم و می روم از این شهر خیالی. در لبخندی که از تو.

امان زلحظه ی غفلت که ناظرم باشی! بنام او به نام او که عشق را آفرید بنام اوکه بامعجزه ی عشق روح راپدیدآورد بنام حضرت دوست بنام جنابش که مارالایق عشق دانست. داره آروم آروم قطره های بارون میخوره به شیشه اتاقم.