نمیدانم چرا دزدها اصرار دارند همیشه گوشیهای ساده و غیر اندرویدی مرا ببرند.

سلام دلمان برای وبلاگ مان تنگ شد و به صورت اتفاقی آمدم به آن سری بزنم که دیدم سالگرد نوشتن مطلب قبلی است . نوشته شده توسط جناب کارگردان در دوشنبه 25 فروردین1393. پس این طوری هم میشد .

من دوست دارم مثل خواهرم حسنا داستان بنویسم تا بچه ها داستانهایم را بخوانند و دوست های جدیدی پیدا کنم. می دانستین دعایه خیر چی است. دعایه خیر یه چیزی هست که مادر و پدر براتون دعا می کنند و خیلی تو زندگی کمک می کند. وختی که شما تو زندگی معفق بودین برای وختی که مادر و پدر از دست شما رازی بودن و وختی ازاب می کشیدید مادر و پدر از دست شما نارازی بدند.

من هروز برای محمد محدی کلاس می زارم. من خیلی دوست دارم معلم بشم. آلان دارم از منحله ی اول شروع می کنم. امروز روز دوم رمضان است و من یک راهنمایی برایتان دارم. در صحری آنقدر غذا بخرید تا حالت تحو داشته باشید بعد فردا دیگر گشنه نیستید.

امروز زیبایی و گرمی بیشتر حضور کیمیا و شکیلا بود چرا که آرزوی همیشگی من و پدرجون جمع شدن همه شما در چنین لحظاتی بوده و هست. قدم زدن توی خیابونهای تهران ه.

در هر بازنده ای برنده ای هست. بعضی ها به اون راه می دهند ولی بعضی ها نه. اون هایی که به اون راه نمی دهند برای همیشه بازنده می مانند. ولی نه به اون قیمتی که قرار بود ولی من پاداشم رو برای زحماتم می گیرم. مممکن هم هست دو هفته دیگه بریم ایران. این ها یک سری عکس جالب و خنده دار از ماشین ها.