ظ روز شنبه ٢٧ مهر ۱۳۸٧.

يه مشت حرفهاي چرت و پرت. ورود افراد 18 سال با در دست داشتن كپي شناسنامه ازاد مي باشد. هرو خ اعصابم خورد میشه زمین و زمان به فحش میکشم. چون خیلی هولی بهت نمیگم . اگه با آرمش و ریلکس میومدی بهت میگفتم ولی اینوجور اومدی بهت نمیگم . رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود رهرو آن است که اهسته و پیوسته رود. تو هم برو هر وقت ریلکس شدن رو یاد گرفتی بیا ادامه ی داستان رو بهت بگم. نگامی دستم را دراز کردم که.

این بلاگ رو درس کردم که حرفای دلمو توش بزنم. دیگر هیچ زمینی را به امید مترسک به زیر کشت نخواهم برد. چرا که من دیده ام یک آسمان کلاغ رقص باران را در کلاه مترسک. به ریشخند گرفته اند . و شاید باز بارانی . ! از بس دوست دارم قاطی کردم! سجاد بود و گفتخس.

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است. این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است. نوشته شده در ساعت توسط من یک مسافرم از جنس التهاب. واقعا لحظات خوبی بود وقتی مسیر چشمم به سمت تو بود. یه انرژی پنهان از سمت تو به من می رسید. وسط 60 نفر آدم آشنا که تو رو که آشناترینی به من دیدن. واقعا حس عالی ی بود. نوشته شده در ساعت توسط من یک مسافرم از جنس التهاب. می خوام عشقمو دعوت کنم به کنج دلم.