برگزیده از یک داستان واقعی. روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را.

تونل ها ثابت کردند که حتی در دل سنگ هم راهی برای عبور هست. ما که کمتر از آنها نیستیم. باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم. باز باید مواظب اشک هایم باشم. خیلی سخت انتظار کنکورو میکشم تا این استرس و درس خوندنم تموم بشه و یه نفس رااااااااااااحت بکشم. دعا کنین نتیجه ی خوبی داشته باشه. دلم میخواست بشینم براش زار بزنم. ووووووووووووووووووووووووی بچه ها برام دعا کنین. ممنون ک اومدین ولی اگه پستو نخوندین لطفا اصلا کامنت نذارید.

مارس 9, 2015 بدست letter2azadegan. برای دسترسی به لیست توییتها کلیک نمایید. FOR THE LIST OF TWEETS. کدام پستوست که لانهکنند اما روزنه نباشد! کدام خاموشیست تا امانشان بدارد از هوهوی جستوخیز بلند باد! شب است ولی بیداری باید.