القصه ای باران که ما بی توکویریم.

Remind me luv-عشق را به يادم بينداز. و تو ای عشق بی جان من ای همدم تنهایی ای هم نفس! پيام هاي ديگران . البته اين خانوم خانومايي كه من مي شناسم اهل اين كارا نيست حتما جو گرفتتش چون ذوق شعري هم داره يه چيزي گفته ولي انصافا قشنگه. آن روز كه بهشت را به نام مباركت ناميدند و نر گس ها را براي گلريزان. رويت پرورش دادند تا تو بيايي. نمي دانستم كه بودي! فقط مي دانستم هر چه.

امان زلحظه ی غفلت که ناظرم باشی! بنام او به نام او که عشق را آفرید بنام اوکه بامعجزه ی عشق روح راپدیدآورد بنام حضرت دوست بنام جنابش که مارالایق عشق دانست. داره آروم آروم قطره های بارون میخوره به شیشه اتاقم.

تنها برای چشمان تو می نویسم. گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم. که دگر باره از این گونه خطاها نکنم. بوسه دادی و چو برخاست لب تو از لب من. توبه کردم که دگر توبه ی بیجا نکنم. نتراود اشک در چشمان تو هرگز مگر از شوق زیاد. نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز. و به اندازه هر روز هر لحظه. عاشق آنکه تو را می خواهد. و به لبخند تو از خویش رها می گردد. و تو را دوست بدارد. که دلت می خواهد . اما اگر تو بمانی . روزی را برایت خواهم ساخت.

آه پاییز چه حال و هوای دارد. قلب میگو در سرش قرار دارد درست جایی که مغزش بیش تر جان داران قرار دارد. برگرفته از مجله رشد نوجوان. تو ای راننده ی بد. شدی از پیش من رد. مرا دیدی پر از درد.