نوشتها و عکسهای یک جوان ترکمن. سلام دوستان منم متاسفانه گه گاهی میام یک چیزای میزنم تو وبلاگم بعد گم میشم ولی در کل واقعا وبلاگ نویسی دوست دارم امیدوارم دیگه بتونم وقت کنم و یک چیزای بنویسم. عکس پسر گلم مصطفی را امروز میزارم تو وبلاگم تا هر جا که باشم بتونم عکسشو تو اینترنت ببینم. یک خاطره جالب از یارمضان.

مامان و بابا و دخترشون. یک خانواده واقعی در دنیای مجازی. ژوئیه 14, 2009 بدست behrokh. نوشته شده در نوشته های قبلی. مامان و بابا و دخترشون. ژوئیه 14, 2009 بدست behrokh. نوشته شده در نوشته های قبلی. مامان و بابا و دخترشون. مارس 22, 2009 بدست behrokh. نوشته شده در نوشته های قبلی. مامان و بابا و دخترشون. ژانویه 1, 2009 بدست behrokh. یکی نیست به خودش بگه . نوشته شده در نوشته های قبلی. نوامبر 26, 2008 بدست behrokh.

عشق به خدا تلفيقی است از ضرورت و حادثه. به من بگو چرا? صادق دور از تو. برای کسيکه بعد از خدا با من . سلام بر عزيز دل من! هميشه سبز و عاشق. امشب رابا هراس اينکه دیگر نه بهانه های عادت ماهانه نه بهانه خستگی ممتد . نه بهانه مهمان داشتن . هیچ کدام را ندارم پیش رو میبینم.

آیا نمیدانی که خدا می بیند . نوشته شده در ساعت توسط مریم. ي ا أ ي ت ه ا الن ف س ال م ط م ئ ن ة . ار ج ع ي إ ل ى ر ب ك ر اض ي ة. نوشته شده در ساعت توسط مریم. جز آسمان توام در هیچ جای پناهم نیست. و مریمی دیگر که عارف.

چقدر ساده ایم اگر تصور کنیم سیلی کوچکی که به یک کودک زده ایم از خاطرش می رود به همان سرعتی که ما از خاطر بردیم. نوشته شده در 15 Apr 2010. مشکوک است برای همین هم هست که مشکوکم. نوشته شده در 8 Dec 2009. می خوام شروع کنم به نوشتن . عزیزم داری می آیی .

زندگی بر لبان من مهر خاموشی زد و اکنون تنها انگشتانم توان چکاندن آخرین لکه های احساس را بر حجم سفید کاغذ دارند. اردیبهشت است و من می خواهم دوباره. پروانه ای را در آغوش بگیرم. بر گلبرگ غنچه ها بوسه زنم. و چشم در چشم دخترکی. این روزها عجیب شبیه روزهای رفتن توست.