الل ه لا إ ل ه إ لا ه و ال ح ی ال ق ی وم. لا ت أ خ ذ ه س ن ة و لا ن و م. ل ه م ا ف ی الس م او ات. و م ا ف ی الأ ر ض م ن ذ ا ال ذ ی. و م ا خ ل ف ه م و لا ی ح یط ون. إ لا ب م ا ش اء. و س ع ک ر س ی ه الس م او ات. و الأ ر ض و لا ی ؤ ود ه ح ف ظ ه م ا. لا إ ک ر اه ف ی الد ین. ق د ت ب ی ن الر ش د م ن ال غ ی. ف م ن ی ک ف ر ب الط اغ وت. و ی ؤ م ن ب الل ه. ب ال ع ر و ة ال و ث ق ى. لا انف ص ام ل ه ا. و ال ذ ین ک ف ر وا.

ببخش اگه دنیاتو میفروشم به یه نگاه عشقم . ببخش اگه یکی رو دارم برام خدایی میکنه .

در دور دست های این جهان بیکران می نویسیم. چهارشنبه بیست و ششم شهریور 1393 . گاهی یک پیراهن چهارخانه ی مردانه هم. حتی میتواند خانه ی آدم باشد. که دل تنگی هایت را. ! چهارشنبه بیست و ششم شهریور 1393 . نه پیشانی من به لبهای تو رسید. نه لیاقت تو به احساس من. چیزی به هم بدهکار نیستیم هر دو کم آوردیم! جمعه بیست و یکم شهریور 1393 . ﻣﮕﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﻮﻧﻢ. ﺗﻮ ﯾﺎﺩﻡ ﺩﺍﺩﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻣﻮ.

زنده بودن برای زندگی کردن است. هرجا برم تو با منی واسم مث جون و تنی. دلت که میگیره فقط حرفتو با من میزنی. هر جا برم کنارمی فرقی نمیکنه کجا. فرقی نمیکنه چقدر فاصله باشه بین ما. من چقد دوست دارم خدا. وقتی که می رقصم تو باد. وقتی که میخندم با برگ. وقتی که میشم غرق در احساس بی تکرار مرگ. وقتی که بارون میشی و بی چتر میباری به من. میفهمم از آرامشت حس خوشی داری به من. من چقد دوست دارم خدا. وقتی که میچینم تو رو مثل یه گندم یا یه سیب.

کاش میدانستی بی هوا به هوای تو نفس کشیدن چه حس عجیبی رادرمن زنده میکند. گ رگی دست به خودک شی زد. پوستم را بسوزانید تا هیچ وقت. شغالی در آن نقش ما را بازی نکند. که فردا نفرین ب ره ای پشت سرمان باشد. اگہ گر یہ کنی قہر میکنم میرما. میخام اینجا با تو باشم زیر بارونا دوباره.

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. نیست, نیست , نیست. رباعی زاده شده در صبحی زیبا. رقص روی سیم های خاردار. خلوتگاهه یه دخمله آتیشپاره ی دیوونه.