به خاطر خدا همسرت را ببوس. ماجراهای من و مادر شوهر جانم. یادداشت های یک تارای بی پروا. همون خرسه که قهوه ای بود. یادداشت های یک پسر خوشگذران. یادداشت های یک گلابی دیوانه.

حالا دیگه شب زود خوابت می بره و صبح ها زود بیدار می شی. تا به امروز به زبان نمی آوردی.

تولد 4 سالگی رزا هم به خوبی و خوشی دوبار. یبار روز تولدش تو ویلای حیران یبارم با خانواده خودمون تو خونمون با تم رنگین کمانی. فدای عروسکم شم دیگه انقدر بزرگ شده که خودش تمشو انتخاب میکنه.

شازده کوچولو مامان و بابا. عزیز دل مامان این روزها خیلی شیطون شدی. تمام وقت باید مواظبت باشم. موهای خودت را با قیجی کوتاه کردی. از این به بعد خاطراتت را برات یاداشت میکنم. منو ببخش که این روزها بیحوصله بودم. ببخش این روزها برات زیاد نمی نویسم. مامان به زودی یاد و همه را برا ت می نویسه. گلم این روزا مریض بودی. اسهال شده بودی به رودت اسیب رسیده و فعلا نمیتونی پروتئین گاوی یخوری.