نوشته شده در سه شنبه ۳۰ تیر۱۳۹۴ ساعت توسط یک زن. یکی از دوستانی که در این فضا با او و همسر گرامیش آشنا شدم میهمان ما هستند. امیدوارم بتوانم میزبان خوبی باشم. نوشته شده در پنجشنبه ۱ اسفند۱۳۹۲ ساعت توسط یک زن. آغازی شاید سخت ولی شیرین و امیدوارانه. فردا روزی است که لباس مقدس سربازی را بر تن خواهی کرد و از زیر قرآن خواهی گذشت تا با افتخار در مسیری.

ღ ღاینجا من تهنای تهنامღ ღ. مشت ے حصیڹ واسہ ما آهنگ ضعیف. چوڹ ما حصینے هاحاضریم حصیڹ تو اهنگاش فقط. ف وت کنہ ما با فوتش اروم شیم. تو توآفسایدی واسه همین بالاس پرچم. از همه مهمتر روز دخدرم هس. هیشکی پیشاپیش تبریک نگه که قبول نیس باید همون روز تبریک بگین. ح آل مآ ينق در م ک ہ مے بينے. رک بگم ﻣ ﻦ یه آدمﺳگ ﺍﺧﻼﻕ ﻭﺣﺸﯽ ﺍم.

سبد پر از گل هايي. مطالب قبلي كم و بيش از خودم بود. درمورد عكس ها كپي كاملا آزاده ولي در مورد نوشته ها نه! ツ لطفا از نوشته هام كپي نكنيد ツ. آخر مرام و معرفتي اگه نظر قشنگتو برام تو قسمت نظرات بنويسي. بار ها و بارها مرورشان.

این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم. قلبی که تنها تپش هایش .