زندگی حکمت اوست,زندگی دفتری از خاطره هاست,چند برگی تو ورق خواهی زد,مابقی را قسمت. بزرگی داد یک درهم گدا را. که هنگام دعا یاد آر ما را. یکی خندید و گفت این درهم خرد. نمیارزید این بیع و شرا را. روان پاک را آلوده مپسند. حجاب دل مکن روی و ریا را. بزن دزدان راه عقل را راه. مطیع خویش کن حرص و هوی را. چه دادی جز یکی درهم که خواهی. بهشت و نعمت ارض و سما را. نشاید خواست از درویش پاداش.

باید دیوانه باشم یا شاید بیش از حد رویا پردازم اما هنگامی که به تو می اندیشم در اشتیاق برای حس کردن نگاه و محبتت هستم. هنگامی که دیگر طعامی جز خوردن غصه نباشد. هنگامی که دیگر آینه ها را توان نگاه به موجودی انسان مانند نیست. هنگامی که آسمان هم اشک هایش را دریغ کند. هنگامی که حال و هوای گریه می پوسد. هنگامی که نوازش خار را عادتی دیرینه دانند. هنگامی که آتش عشقی را نسیمی خاموش کند. هنگامی که شوکران گواراترین نوشیدنی باشد.

روح بلند آدمیت فراتر از هر معلولیتی است. نازد به خودش خدا که حیدر دارد. همتای علی نخواهد آمد به جهان. صد بار اگر کعبه ترک بر دارد. علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را. که به ماسوا فکندي همه سايهي هما را. دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين. به علي شناختم به خدا قسم خدا را.

مگسی از کوچه ی تنهایی گذشت. گاهی آرزو میکنی که یک نفر صدایت کند حتی به اشتباهی. آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند. شبح دوست داشتنیه من! گاهی وقت ها حتی دیگر زمانه آرایش کردن هم نخواهم داشت. کاری که هر روز دوست داشتم انجام بدهم.

دلم برای روزهایی که باهم بودیم تنگ شده چقدر از هم دور شدیم. هر کدوم یه جای دور هر کدوم غرق در زندگی شخصی. من عاشقش هستم اما من خجالتی ام نمیدونم. وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود. و اون منو داداشی صدا می کرد. به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم. و آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون توجهی به این مساله نمیکرد.

در ترساندن دیگران لذتی بیاد ماندنی است. پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم. اندکی اندیشیدم و سپس گفتم . راست گفتی من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم. که میشوی همه چیز خوب میشود.

نگاه منجمدش را نگاه می کردم. تنم از این همه سردی بخود می پیچید. نگاه منجمدش را نگاه می کردم.

تقدیم به همه ی عاشقان دنیا. سلام به همه گی سال نو مبارک. دیروز کمی دلتنگی برده بودم بازار تا بفروشم. این چیزها دیگر خریداری ندارد! همه چیز ارزان شده است! دل ربودن ارزان.