خانمها میبخشند ولی هیچوقت فراموش نمیکنند! نگارش در تاريخ یکشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۴ توسط بابا بزرگ. این یک داستان واقعی است. همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. گاهی شام خورده بود و گاهی نه و من فقط سکوت میکردم.

این وبلاگ توسط گرامی دوستانی تهیه و مدیریت میشود. تمامی نوشتهها پس از تائید بنده قرار داده میشوند. مرا بینام و نشان جایی ننویسید. با تشکر از مدیران وبلاگ و زحمات بیدریغ ایشان. با تشکر از تمامی خوانندگان که مهرشان منتیست بر من. دفتر بینام اول - عاشقانهها. وبلاگ قدیم اشعار وحید محمدیان. سیل بر گونههات آرام میگیرد. چقدر در من رسوخ کردی .

تا آخر بخوانید وخواهشا کمکم کنید. سلام میخوام جریان کاملو تعریف کنم تا شاید کمکی از جانب دوستای گلم پیدا کنم. دوستای خوبم یه اتفاقی عجیبی واسم افتاده که نمیدونم معجزس یا حکمتیه واسه آیندم با اجازتون دارم میرم حرم برگشتم میگم چی شده حتماااااااااااااااااااا نظر بدین واقعا محتاج راهنمایی های شما هستم دارم دیونه میشم.