و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من. من خودم بودم و یک حس غریب. که به صد عشق و هوس می ارزید. من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت. گر چه در حسرت گندم پوسید. من خودم بودم و هر پنجره ای. که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود. سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود. و نه دلداده گیسوی بلند. و نه آلوده به افکار پلید. نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد.

دوشنبه بیست و دوم مهر 1392. در باشگاه فروشندگان برتر ایرانی هم اکنون بر روی تصویر زیر کلیک نمایید. توجه داشته باشید که گنجایش. کلی این باشگاه برای بازاریابان فقط 40 هزار نفر است که در حال حاضر بیش از 20 هزار عضو داریم. دوشنبه بیست و دوم مهر 1392.

یاد گرفتم که بدهکار نباشم به کسی وای از دست محبت که بدهکارم کرد. یاد گرفتم که بدهکار نباشم به کسی وای از دست محبت که بدهکارم کرد. یاد گرفتم که بدهکار نباشم به کسی وای از دست محبت که بدهکارم کرد. یاد گرفتم که بدهکار نباشم به کسی وای از دست محبت که بدهکارم کرد. دوشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۴.