ابرهای تیره آسمان در آیینه ماشینم ادامه مطلب. در ازدحام مردم و ماشین خدا را گم کرده ام و به دنبال لپه و لوبیا ومرغ می گردم. نادری عجب محشری کاشته وقتی تنگسیر چوبک .

نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود. قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم. کاغذ زیرش رو هم می.

به خاطر خدا همسرت را ببوس. ماجراهای من و مادر شوهر جانم. یادداشت های یک تارای بی پروا. همون خرسه که قهوه ای بود. یادداشت های یک پسر خوشگذران. یادداشت های یک گلابی دیوانه.

دیگه اینکه متولد دوازده بهمن هستم سالشو نمی گم بری پروفایلمم بیاری سالش رو نشونت نمیده . چیکار داری بگیر 14 سالمه . دیگه دیگه کارشناسی حسابداری ام . مهارتهای کاریم هم نمیشه بشماریش . دیگه بسه خیلی پسر خاله نشو! حرف آخرم هم اینه که این دفعه سومه که عنوان وبلاگ و لوگو و همه چیشو عوض می کنم . دفعه سومه ولی مطمئنم دفعه آخر نیست . نبودنم بخاطر مشغله زیادمه اما فراموشم نکن.

چون من سرتغاریم میشم سر پیاز تو هم ته تغاری ای پس تو هم ته پیاز! خرم سلطانه ی سلیمان قانونی. از صبح همه جا را گشتم نبود . شاخه ی همخون جدا مانده ی من. آنچه می بینم دیوار است. که چو بر می کشم از سینه نف س. ن فسم را بر می گردان د. ره چنان بسته که پرواز نگه.

خوشبختی توپی است که وقتی می غلتد به دنبالش می رویم و وقتی توقف می کند به ان لگد می زنیم. باز آمده ام از راه سفر یکبار دگر. واسه خالی نبودن عریضه! پنجشنبه ٢٠ مهر ۱۳٩۱. یادداشتهای یک حسابدار تمام وقت. بانك پروژه و پايان نامه دانشجو. باز آمده ام از راه سفر یکبار دگر. دلم خیلی واسه اینجا تنگ شده بود. ولی یوهو هوس بازگشت نمودیم.