یه توپ پینگ پونگ دارم. یکشنبه 9 شهریورماه سال 1393. امین از وقتی شنیده نی نی کوچولو در راهه خیلی مامانی شده شبها یکی دو بار بیدار میشه و میگه خواب بد دیدم . باید تو بغل مامانش بخوابه حتما . اما میگه دوست دارم نی نی مون پسر باشه اسمش هم امیر باشه. یکشنبه 17 فروردینماه سال 1393.

نوشته شده در ساعت توسط مسلماט. در هر مرحله از مراحل زندگى وى, لايه ها و درسهاى بزرگى نهفته است و با كالبدشكافى و موشكافيهاى عميق, مى توان درسهاى بزرگى آموخت و بايد هم آموخت.

آرمانم آسمانی زیستن است! این وبلاگ را با یک دوست صمیمی راه اندازی کردیم تا اینکه من وارد دانشکده ی الهیات دانشگاه تهران شدم و دوست من هم به راه خود رفت و. جهت اطلاع از تنظیمات و ویرایش این قالب اینجا را کلیک کنید. تو ق عوا امر صاحبکم صباحا ومساعا. ز عرش و آسمان ها زند بانگی منادی. بشارت اهل عالم رسیده وقت شادی.

و برگشت هم مدام از من برمیگردد. صدایی در من آمد و نمیرود. دو قدم مانده به هیچ. مثل لکنت مدامی که در زبان بعضیهاست. انگار هر روز با سربه دیوار میخورم. و صدای این برخورد چقدر دل را ریش میکند. نه بی کرانه ی پهنای آسمان. نه دریا به موج بود.

خط نوشته های یک زوج مومن. سفر به شهر بانوی مهربان. آذر مثل یه رود از لابلای دستهام گذشت. چای با کلوچه فومن با بوی خدا. خانه با بوی سیب و نرگس. مشاوره با طعم یه لبخند. سامانه رایگان اس ام اس. سلام شرمنده که خاطراتم رو دیر به دیر و از دهن افتاده مینویسم. این روزها اداره چند شبکه اجتماعی را هم بعهده گرفتمو . جالبه توو همین فکر .