دلت رو خالی کن از هر آنچه که زیبایی دنیا رو ازت گرفته. راستش رو بگم اصلا نفهمیدم چطور شد که فردا عیده! یعنی فردا که نه . یه پنج ساعت دیگه! همسری هم دیگه حوصله اش از خرید کردن سر رفته و نمیشد مدام بکشونمش این مغازه اون مغازه.

پل والری می گه انسان در اون چیزی که می بینه به دنیا می آد و می میره. اما فقط چیزی رو می بینه که فکر می کنه. من را با دهان پر از مربای آلبالو بخندان. آدم بزرگ می شود و دوستانش هم بزرگ می شوند.

هیچ جا خونه آدم نمی شه. ظهر از خونه راه افتادیم و شب ساعت 10 رسیدیم جلوی هتل بادله. تصمیم گرفتیم شب اونجا بمونیم و صبح بریم ویلا. چون مطمئن بودیم ویلا الان شدیدا سرده و تا صبح طول می کشه گرم کردنش. از اون شب هتل بادله برای ما هم یک جای خاص شد. این بار برای پیش غذا سوپ گرفتیم و میرزاقاسمی. من عاشق میرزاقاسمی هتل بادله هستم. برای شام یک پنه پست.

زندگي حس غريبي ست كه يك مرغ مهاجر دارد. خیلی وقته ننوشتم حدودا یکسااااااال میشه. دختر کوچولوی من چند روز دیگه یکساله میشه. دلم برای نوشتن تنگ شده. تنها دلتنگیه من بعد از مادر شدن همینه. برای هیچ چیز قبل از این دلتنگ نیستم. این من جدید رو بینهایت دوست دارم. فقط افکارم پراکنده هستند یکسری قول و قرار با خودم داشتم که یادم میره باید بنویسم باید. دختر کوچولوی طلای من روز چهارشنبه هفتم اسفند هزار و سیصد و نود و دو هجری. به سراغ من اگر مياييد نرم و .

زندگی ترانه ایست که من در زیر باران وقایعش خواهم خواند. یه نیلوفر که داره زندگی رو تازه لمس میکنه. دنیای جدیدی میسازه و دنباله روی رویاهاشه. لبخنده آیی شومبوس مآنند . جوجه آخ ر پ اییز. یادداشت های یک نیمچه ماما. روزانه های یه دختر شیک. زمزمه های من و همسرم. وخدایی که در این نزدیکیست. زبان هم خوندم و یوگا مم انجام دادم همه چی خوب بود. حتی از چایمم لذت بردم.

افکارمو سر جمع کنم میام بنویسم. سلام به همه ی دوستان عزیز! امتحانات به خوبی و خوشی تموم شد. و من تقریبا از نتیجه ام راضی ام. دوسش دارم ژنتیک رو ولیییییی پر از مطلب و نکته و.

زمان غارتگر عجیبی ست همه چیز را با خود می برد جز حس دوست داشتن را . تلخ و شیرین این روزها. این روزها هم خوبم و هم بد . انگاری راست میگن که دنیا جای آرامش و خوشبختی محض نیست . برای داشتن آرامش و خوشبختی و خیلی چیزای خوب دیگه باید در کنارش یه تلخی هایی. حالو روزم خوب نیست . دلم داره میترکه علی . تو خوب میدونی که چرا . شبا از همیشه بدتر میشم . پتو رو میشکم رو سرم که صدای گریه هام بیدارت نکنه . کمتر از سه هفته دیگه به شروع زندگی مشترکمون مونده . داریم میریم زیر یه سقف عزیزم.

آشفتگی های ذهن بیمار من. یه جمله ساده رو کلی پیچونده. چقدر خوب بازی میکنه! من اگه.