اومدم با کوله باری از غر. سالهای دور از وبلاگ! این پست در چند اپیزود نوشته شده. رامونا و سایه روشن ها. عروس دل شکسته از قوم شوهر. دل نوشته های من و آقاییم. یادداشت های یک تیر انداز. اسکیس های روزانه ی من. روزمرگی های یک عدد من. دل نوشته های یک زن. سلام سلام صد تا سلام به دوستای گل. نه که من خیلی فعالم بلاگفا هم مزید بر علت شده بود. اول یه تبریک گنده به یاسی جونم که تازه فهمیدم بارداره و حدس میزنم نزدیکای زایمان ش باشه برای خودش و دوقلوهاش آرزوی سلامتی دارم.

سلام به همه دوستای گلم. ببخشید که انقد بی معرفتم. میدونم خیلیا رو نگران کردم اما واقعا اجتناب ناپذیر بود. بی نهایت دلتنگش هستم و امیدوارم هر جاهست حالش خوب باشه. این روزها انقد با دلیل و بی دلیل اشک ریختم که چشمه اشکم خشک شده. راستی روزتون مبارک عزیزای دلم. تا ساعت یک سرکلاس بودم و بعدشم اومدم خونه و تند تند غذا درست کردم. یه ماکارونی همسر کش! این رو.

مینویسم اینجا تا روزگاری با خواندن مطالبم غرق در گذشته ام شوم.

لحظه های زندگی مان پر از خدا. این شب ها بعد از هیت باتموم خستگیش دل به دلم میده و خونه رو تغیرر دکوراسیون میدیم. این جملش کافیه که من انرژی بگیرم برای دو روز دیگه کاری. آقایی شیطون میدونه که کار مرد تو خونه جهاد محسوب میشه و چقدر ثواب و .

نشستن وایستادن وهرکاری که طولانی باشه خیلی زود منو خسته میکنه . واسه همین حرفامو ناتموم میمونه . هربار که یادم میاد باید نیومدن سرکار من باعث قطع دسترسی به نت میشه حسابی از دست همسر کلافه میشم که چرا فاتحه لب تاپو خوند . البته هنوز گاه گداری سردرد دارم وبه خاطر همین خیلی کم وبارو میخونم تا بتونم نظر میذارم اما گاهی خاموشم .

گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی. هفته سی و یک بارداری. هفته بیست و هشتم بارداری.