Date Range
Date Range
Date Range
من یک اغفالگر هستم! رفتن دردناکی بود . اما توان موندن نداشتم . نبودن آدمی مثل امید دردناکه. فکر میکنم به ایمان دروغین سال های پیشم .
خدایا در انجماد نگاه های سرد دلم برای جهنمت تنگ شده. دوستت دارم بيشتر از انكه تصور كني. دوستت دارم حتي اگر تو مرا دوست نداشته باشي. دوستت دارم بيشتر ازمعناي واقعي دوست داشتن. دوستت دارم همچو طلوع آفتاب در صحرگاه عشق. دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داري. دوستت دارم از تمام وجودم با احساس پر از عشق محبت. دوستت دارم چون تو را مي خواهم حتي. قطار , پنجره و انتظار یعنی من. صدای نبض و نفس بی شمار یعنی من. سکوت , خواهش یک اضطراب در باران.
سخنان بزرگان - سخنان مشاهیر - جملات زیبای بزرگان-دکترعلی شریعتی-دانستنیها-حکایات-نکات اخلاقی. دراين وب مطالبي خواندني كه تابه حال نشنيده ونديده ايد ارايه ميشود. مرگبارترین و خطرناک ترین مرزهای جهان.
آغوش خدا مال من و توست. شادی روحش پاکش لطف کنین یه فاتحه بخونین. ما هم یکی هستیم از خودتون. نه بسیجی ایم نه حزب الهی نه خشکه مقدس نه فشن نه جیگول بیگول نه مخالف نه موافق نه زشت نه زیبا. ادمای معمولی هستیم که مثل خودتون کاهل نمازی میکنیم نماز شب میخونیم! دعا میکنیم ناشکری میکنیم کارخوب میکنیم گناه میکنیم اشتباه میکنیم عبرت میگیریم. قبول کنیم که هیچوقت یک راه رو طی نمی کنیم یه رنگ نیستیم زیگزالی حرکت میکنیم. مدت هاست که از آخرین نوشته هام اینجا گذشته.
چندتا video clip واقعا باحال. اینهم لیست تمامی خطاهای مدم. اینجا همه چیز پیدا می شه. سهم کمی نیست! خروجي فيد RSS وبلاگ. چه سایتهایی به این وبلاگ لینک. Found at bee mp3 search engine.
Wikispaces Classroom is now free, social, and easier than ever. Welcome to My Wiki! Help on how to format text.
افسانه هایی که در آذربایجان به واقعیت پیوست. افسانه های لیلی و مجنون - ویس و رامین - شیرین و فرهاد همه به تاریخ پیوست. چون عشق در آذربایجان رنگ و روی واقعی به خود گرفت و این عکس تاریخی سندی بر اثبات ان بود که آذین بخش ترازدی دردناک زلزله آذربایجان و عشق بود. می دونم بدون نظارت و دخالت دولت کار صعبی پیش رو داریم اما می تونیم لااقل کوچکترین توجهاتمون رو دریغ نکنیم. خسته ام خیلی خسته ام.
این دو ماهی که اومدم اینجا واسه کار اصلا نمی فهمم زمان چجوری میگذره . خلاصه بدجور داره زود میگذره. زود و بدون رد پا. یه طوری که بعدا اگر ازم بپرسن از 24 سالگی تا مثلا 27 سالگیت چجوری گذشت هیچی ندارم بگم. فقط می تونم بگم گذشت.
نبودن هاي پي در پي. چون چيزي براي نوشتن ندارم! چون تمام ايدئولوژيم زير سوال رفته! چون ديگه به زندگي زياد اهميت نميدم! زياد براش وقت نميذارم! زياد بهش اهميت نميدم! ديگه حرفي براي گفتن ندارم! شايد گاهي فقط. فقط بهش پادزهر ميزنم! روزگار با تصوراتم خيلي متفاوت شده! ديگه خيلي فكر نميكنم كه بتونم بنويسم! فقط دلي زندگي ميكنم! هرچي دلم بگه . نشستم يه گوشه با يه زهر خند. كاري به كار اين دنيا و حقه هاش ندارم! گوشه نشین .