By خانه به دوش on 21 آوریل 2014. حتی معلمین زحمتکش مدرسه فرزندت. که آن ایدهآلهای دروغ را صادقه به فرزندت میآموزند. و از همینجاست که مشکل تو آغاز میشود. پنج سال قبل در یک اتاق نیمه تاریک. By خانه به دوش on 4 مارس 2012.

حال من خوب است اما تو باور مکن. می گویند یک سال گذشت. می گویند همه خوابش را می بینند. می گویند حالش خوب است. می گویم حالم خوب است. می گویند همه امروز به دیدارش می روند. آرام می گویم نمی آیم. من آنجا چه کار دارم. من به دنبال تو آنجا نخواهم آمد. پس سلام مرا هم برسانید. دنیا را زیبا خواهم کرد.

خاطرات و نوشتار محسن در فرنگ. ان شاء الله تموم شد. امروز صبح زود ساعت 9 صبح! از خونه زدم بیرون و حدود ساعت 11 شب برگشتم. 4 ساعت رانندگی کردم تا به خونه مون توی آیوا رسیدم همه چیزهایی که توی خونه مونده بود را بار ماشین کردم و یکم خونه را تمیز کردم و درختچه های جلوی خونه و چمنها را مرتب کردم و 4 ساعت رانندگی کردم و برگشتم. ظ روز دوشنبه ۱٧ تیر ۱۳٩٢. هنوز هم نفس می کشم.

Saturday, August 30, 2008. بطور چشمگيري كاهش پيدا كند. Wednesday, August 27, 2008.

نوشتن را دوست دارم و بیشتر از آن اندیشیدن را. آشپزی کردن یادم رفته انگار! خاطرات کودکی برنگردد دریغا. بوی گل مریم مرا یاد تو. عاشورا 1400 سال بعد! از کتاب نوشته های دوران جوانی.