اطلاعات مامانای وبلاگی فروردین ماه 93. برای تقویت روحیه با اطلاعات جدید این پست رو دوباره گذاشتم انشاالله به زودی مامانای بعدی هم مشخص میشن . 6 خرداد 92 متولد شد.

باخدا بودن بهتراز ناخدابودن است. وإ ن ی کاد ال ذین ک ف روا ل ی زل قون ک. ب أ بصر ه م ل م ا س م ع وا الذ کر. و م ا ه و إ لا ذ کر ل لع ل مین. سلام میبینم کسی سراغم نیومده مهم نیست مهم اینه که چندماهه دارم زجرمیکشم پیرشدم هرکی ردشد برای رفع مشکلم یه صلوات بفرسته میام وتعریف میکنم فعلا. خوب خبر زیاده ولی سرفرصت میام ومیگم.

بالاخره یه روز میایی تو بغلم. پیش به سوی حضرت معصومه. انتظار نوشته های من مامانی. دکتر مریم لطفی زاده متخصص زنان.

به لطف خدا خانه مان با وجود فرزند گرم تر خواهد شد. من بعد از مدتها اومدم. با تمام تلاشها نیومدی عزیزم. الان 5 روزه که آمپولامو شروع کردم. تو این مدت سختی زیاد کشیدم. امیدوارم اینبار دیگه نازتو کم کنی و بیای پیشمون جیگرررررررررر.

در انتظار روزی که هدیه اسمانی در اغوشم بیاید. نوک حنا جون-مامان امیر فرزین. مامان گلی-مامان طاها و تارا. نی نی و مامی-مامان ایهان. ما 3 نفر-مامان محمد متین. نی نی اسمونی-مامان محمد سینا. فرشته مهربون من مامان شده. مامان 2 تا فرشته-مامان میشه. خلوت مادرانه مریم جون-مامان میشه.

حتی برای خدا طاقت فرسا ترین دردها تنهاییست. در آغوشم بیا و مرا از این همه تنهایی مبهم رهایم کن. تولد فرشته های اسمونی من. هنر رابطه زن و مرد. ماهان عشق مامان و بابا. نامه های من به خدا. اس ام اس شب بخیر جدید. سال نوتون مبارک ایشالا سال بر آورده شدن ارزوهای قشنگتون باشه. بیاین از خودتون بگین مثل همیشه. همه رو مشغول کرده ولی اینجا رو ترک نکنین تورو خدا.

خیلی متاسفم که چند سال از پست هام بخاطر این تغییر سرور سایت پاک شده. مدت زمان تلاش ما برای بوجود اومدنت. خیلی وقته نیومدم سر بزنم. البته بلوگفا هم مشکل داشت و نمیشد بیام الانم کلی از دل نوشته هام نیست و نمیاد. خبر زیاد دارم برات اولیش اینکه برای بار سوم تو خرداد مشرف شدم کربلا. دیگه اینکه من و باباییت کلا بی خیال دوا دکتر شدیم و منتظر معجزه خداییم.

مامان و بابای چهار تا فرشته که پیش خدا هستند. بازم نشد ولی خودمو نباختم . دروغه اگه بگم ناراحت نشدم ولی بازم چاره چیه جز صبر. روز پانکچر اصلا دلهره نداشتم با دوستایی که اونجا بودن میفتم میخندیدم همه میگفتن چه روحیه خوبی داری. وقتی بهوش اومدم شنیدم پرستار هی بالا سر من میگفت اره اره سی تا شد برا این مریض دقیق حواسم نبود منو میگفت یا نه هی منو تو ریکاوری صدا میزدن منم نمیتونستم خودمو پیدا کنم.