داره می کوبه به شیشه. تموم لحظه های من پراز کابوس و فریاده. برام یادآوریش سخته چه روزایی که من دیدم.

با قلاب آرزوصید خواهم کرد! و بوسه تکامل را. و ملحفه ای از جنس نور. قابله تاریخ را صدا بزن. من آبستن حادثه ای خونین ام! نر ها هم آبستن میشوند! سیب سبز لبخندت را.

دوستای خوبم ازین به بعد تو این آدرس پست میذارم. پنجشنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۸۷. خیلی وقته که وبلاگمو بروز نمیکنم دلیلشم اینه که یک سایت در حال ساخت دارم که میخواستم بیشتر به اون برسم اما حالا تصمیم گرفتم که داستان هامو توی وبلاگ بنویسم و این وبلاگو دوباره فعال کنم البته به تشویق یک دوست خوب. چه لحظه های تندی چه ثانیه های بی تابی. کلمه هم اگر بود حرفی اونجا جایز نبود.

گویی در سر خیال هم خوابگی با زمین را می پروراند. در سوگ غیرت از دست رفته. ظ توسط سیاه ترین کلاغ نظرات . ظ توسط سیاه ترین کلاغ نظرات . در جستو جوی حقیقت به کوچه ای تاریک و باریک رسیدم که انتهاش از جایی که ایستاده بودم دیده نمی شد پس وارد کوچه شدم و بر خلاف انتظارم خیلی زود به آخرش رسیدم . بیل رو کوبیدم تو سر پیر زن .