شنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۴. عيد آن بود كه به قربانگه نفس رفتيم. در دست تيغي براي كنند بنيان اميال ديو درون داشتيم. عيد آن بود كه لبخند خدا در آيينه درون ديديم. جمعه بیست و ششم تیر ۱۳۹۴. تمام كأسه چشمانم منظر توست.

دلم بعد از مدتها امروز لرزید. بساط کفاشی کوچکی روی زمین پخش بود. پیرمردی ریز نقش پشت خرت و پرت ها با دو تا چشم امیدوار به من نگاه کرد. نگاهش به آرامی با لبخند حرکت کرد تا به پاهای من رسید. و لبخند و نگاه روشنش نا امیدانه روی کفش های ورزشی من سقوط کرد. معنی اش این نبود که بریدن ساده بود یا اینکه درد نداشت. و چه عبور دردناک ساده ای داشت از خلوت دلم! مردمان.

فارغ التحصیلان علوم سیاسی آزاد مشهد. گردهمایی سوم در اردی بهشت 92. به پیشنهاد تعدادی از دوستان قراره گردهمایی سوم دوستان در اردی بهشت 92 در محل پارک ملت برگزار شود. از همه عزیزان خواهشمندیم پیشنهادات خود را در مورد نحوه برگزاری و شرایط آن اعلام فرمایند. بیایید خودمان را تغییر دهیم. بیایید خودمان را تغییر دهیم. زمامداران گذشته و حال هیچ فرقی ندارند.

كه نه زلال آب مي داند. و نه سردي شبهاي خزان. حالا سرد و بي جان. و نه جريان ياد كسي در آن جاري. فرياد هاي خفته در گلو. از چهره مادرش پیدا بود که هنرش به پختگی کامل نرسیده است و این دومین بچه اش بود که شاید دو ما پیش به دنیا آورده بود. این هرگز براي آرام كردن سليم تجربه كافي نبود. حالا که سلیم را صدای م.