دسامبر 19, 2007 بدست آزاده برابر. در گوشم دشنه ای نشسته است. نوشته شده در ادبیات شاید هنری. ساخت یک وبگاه یا وبنوشت رایگان در وردپرس. ساخت یک وبگاه یا وبنوشت رایگان در وردپرس. هر نوشته تازهای را در نامهدان خود دریافت نمایید. ساخت یک وبگاه با WordPress.

نوشته بودی وچسبانده بودی به تک تک دیوار های خانه ات. نگرد! آه که چه شکستم از تو نه . آری از خودم! گفته بودم دلم رفتن میخواهد و تو شنیدی بودی انگار. آنقدر رفتم که به منا رسیدم .

اين بلاگ شامل نوشته هاي مرد باراني است. زمین را خیس و شاداب میکند. کشتزار ها را پر محصول. و امیدها را فراوان می سازد. من به امید ابر بهاری با بهار همگام شدم. امروز بهار من خزان گشته. درختان به میوه نشسته اند و انتظار باران دارند. زمین ها پر محصولند و انتظار آبیاری دارند. من در این انتظار ابری نمی بینم. شنبه 20 شهریور ماه سال 89 خورشیدی. آمده ام كه سر نهم. حالي دارم - حال سفر. آمده ام كه سر نهم عشق تو را به سر برم. اوست نشسته در نظر من به كجا سفر كنم.

یارى خدا آن اندازه رسد که به کار دارى . اینکه خودشم می دونست داره چیکار می کنه رو هنوز نمی دونم همین قدر می دونم که کارش یه جورایی غیر منطقی بود . نمی دونم شاید من غیر منطقی فکر می کنم . نمی خوام همه تقصیرها رو گردنش بندازم یا بگم اگه فلان اتفاق می افتاد این شرایط پیش نمی اومد ولی خب! از اینکه اینا رو از یکی دیگه بشنوم اوونم دوست دوران مجردیم واسم درد آوره .

ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد. با مدعي مگوئيد اسرار عشق و مستي. بي سرزمين تر از باد. طاها كسي كه مثل هيچكس نيست. كلاغي كه هيچ وقت به خانه اش نرسيد. ما راويان قصه هاي رفته از ياديم. مرا آفريد آنكه دوستم داشت. و در اين بام كه هر لحضه در او بيم فرو ريختن است. هیچ می دونی چه حالی دارد. آش نخورده و دهن سوخته.