چرت و پرت های یه دل و یه زبون. این لپ تاپ به اتاق دکتر ر. سنگ هم انداختیم و امروز عید اول . دارم میرم یه سفر اجباری که اگه به میل خودم بود هیچ وقت نمی رفتم.

حوالی خوابهای ما سال پر بارانی بود. مخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد.

سه نقطه بی دردسر! امیدم به توست . میلاد هشتمین اختر تابناک مبارک! برگهای پاییزی آذربایجان قبل از شروع فصل خزان به زمین فرو نشست ! میان من و تو . وفا به عهد است! اینجا همه در ماتم! خانه مطبوعات استان آذربايجان شرقي. واژه ها سنگ محك انديشه هاست! كاش هرگز در محبت شكي نبود. آی وانا درایو آیو وانا فلای آی وانا گو! چرک نویسا و دلنوشته های ذهنم.

هیچ وقت به سن و سال فکر نکردم. هیچ وقت ناراحت نبودم که سال به. من همیشه یک جایی توی 19 سالگی یا شاید 21. به یاد ندارم غصه خورده باشم برای بزرگ شدن. من هنوز هم احساسات و دل مشغولی های آن سن را دارم. کوچکترین چیزها شاد میشوم و با یک غصه کوچک اشک میریزم. قربان صدقه یک عروسک میروم و از بازی لذت میبرم. واقعیت انکار ناپذیر زندگی زمینی است. واقعیتی که باید با آن کنار آمد. دلهای جوان ,هیچ وقت پیر نمیشوند.

تا حالا هر جور منو شناختید نصیحتم کنید . لطف کنید و یه کم بهم فکر کنید و بعد بنویسید . غروب هم میرم کنار دریا . و غروب خورشید رو نگاه می کنم . بالاخره رسید زمانی که به این نتیجه رسیدم که باید طبیعت رو جایگزین ادم کنم .

دلم واسه دوستام خیلی خیلی تنگ شده . نوشته شده در دوازدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت توسط. این آخرین پست این بلاگه . نه بلاگ نه دفتر و نه توو کاغذای گم و گور شده همیشگیم . میدونم براتون مهم نیست اما خب خواستم الکی بگم که دیگه نیستم و خواستین از پیونداتون پاکم کنید . ی بوس دل شکسته ای . امیدوارم خودمم هرچه زودتر مث این بلاگ تموم شم! شاید چندروز دیگه کلا بلاگ رو حذف کزدم شاید نه! نقطه سر خط نیست! گاهی میبینی برگه تموم شده و دیگه اصلا برگه ای نیست . در جستجوي زمان از دست رفته.