دلم تنگست بسیار غمگینم دوسال بود یک بیت هم ننوشته بودم. امروز صدای شکست دلم را شنیدم. دلم گرفته من را ز مردنم که هراسی نیست وقتی هوا هوای دورنگی هاست یک جام زهر فاصله ا م با اوست وقتی غروب . نمیاد اون که رفته نمیاد. نمیاد اون که رفته نمیاد الان مدت زیادی که من اینجا چیزی ننوشتم خیلی دلم خواسته که بنویسم دوباره اما نتونستم انگار خشک . دردهایم را هر چه بنویسم کم نمیشود.

همواره درصلح و آرامش باشید. گشتم نبود نگرد که . چرا نمیگی مرگ بر آمریکا! در باره ی جو یم بیشتر بدانید. هر چه مرا به ياد تو بياورد زيباست. من آدرس میدم بقیش با خودت.

فاصله میان چون کرمی حقیرانه مردن. به اندازه وسعت روزنه میان تاریکی و روشنایی بیرون و درون پیله است. به قیمت تقلای توست برای عبور از روزنه تنگ و باریک. آنچه که تورا در بند کشیده است! خود را رها کن و پروانه وار پر بکش . من کم آورده ام . به تو ایمان دارم . سهم من از اسمان . و بعد از رفتنت . دوستی گل , جاسمین عزیزم. بردیوار سرد پیله ام مینویسم. تا من گمشده ام را بیابم.

دست نوشته های یک مجرم جانی.

نوشته شده در جمعه سی ام اردیبهشت 1390ساعت توسط سهیلا. هر شب چشمهایم را می بندم تا پشت پلک هایم بیایی در جستجوی تو کفشی زرین می پوشم. و به فرشتگان یاد می دهم برای ستاره ها شعر بخوانند تا تو هر سپیده از من بپرسی دیشب چه. و من شرمنده نگاهت کنم و حیران بمانم که من هنوز زبان آسمانی را درست. نیاموخته ام و یادم بیاید که روز وشبم باران می بارد تا همیشه خیس باشم. چه خوابهایم صورتی باشد چه یک رویای ساده.

روزگاری قلبها بی کینه بود. قلب هر کس می طپید از فرط عشق. قلب مردم صاف و چون ایینه بود. مگر جرم است گفتن از دل عشق. خدا خلقت نمودم از گ ل عشق. ولی یادم نداد این یک قلم را. چگونه حل کنم من مشکل عشق. دلم گم کرده ام یاران بیابید.

حادثه شکسته در باران . بایستی با تو فقط حرف واژه ها رو نوشت. غم یعنی با تو بودن. یاد یعنی بی تو بودن. تنها با توست که واژه ها در امتداد راز سکوت. به واژه های تنهایی تسلیم می شوند. ای تنها بهانه برای زنده ماندن. تنهاتر از گذشته به سویت می آیم. بگو برایم از راز تنهایی قاصدک در سکوت آسمان. به من گفتند که می آیی. ولی کجایی ای حادثه شکسته در باران. نوشته شده توسط ری را.

Laquo;دارم نگاه می کنم و چیزها در من می روید. همه رودهای جهان به من می ریزد. به من که با هیچ پ ر می شوم. خاک انباشته از زیبایی است. دیگر چشمهای من جا ندارد. 1670;هارشنبه ٧ امرداد ۱۳٩٤ - من. وقتی احساس مرا دزدی ساعت از گردش دنیا گم شد. من به چشمان تو دل میبستم ساحرش چشم بد مردم شد. فصل پاییز و پر از رنگ خدا ساعت عشق هنوز خوابیده. من تو را هدیه قلبم کردم عشق ما بعد خدا دوم شد.