تاریخ و ساعتی که دوستی عزیز گفت یادداشت کنم. ولی فکر کنم تاریخ رو اشتباه گفت. دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستي. و فكر كن كه چه تنهاست. چه فكر نازك غمناكي! و غم تبسم پوشيده نگاه گياه است. و غم اشاره محوي به رد وحدت اشياست. خوشا به حال گياهان كه عاشق نورند. و دست منبسط نور روي شانه آنهاست.

در پی صدق و صفا می آیم. سلام به همه دوستا و آشناهاي گلم! عيد همگيتون مبارك. اميدوارم امسال حسابي رشد داشته باشيد! اين اولين پست سال 92 منه. حتي در حد اينكه لحن شوخمو بذارم واسه همين وبلاگ نوشتنم و گاهيم شيطنتام. ميخوام امسال حسابي كتاب بخونم. خيلي چيزا از خودم ياد گرفتم! البته مهسا ميگه تو خودت معلم و دكتر خودتي! امروز حتي داشتم فكر ميكردم. يكم صدامم ملايمتر كنم! و ديروز متوجه قض.

منو که دید مث همیشه اول از دور یه لبخند کجکی تحویلم داد و اومد جلو. با اون پارچه ی کثیف و لجنش سریع میکشید رو شیشه ی ماشین. لباساشو انگار خودش به زور کثیف و پاره پوره کرده بود! مث همیشه دو تا اسکناس هزاری گذاشتم تو دستش و. آب برف پاک کن! مث همیشه موقع برگشت باید از یه سمت دیگه برم و شهرو دور بزنم. آخه یه کارواش خوب اونوره! خوبه بیشتر از ماهی یه بار مسیرم سمت این چهارراه نیس! .