O o دختران آفتاب o o. سلام دوستان این مطلب رو از وب دو ستم برداشتم ماجرای کلاسمون پایین مطلهم اسم وبش رو گذاشتم . واین که اینجا منظور از طاهره جون منم. امروز یکی از قشنگ ترین خاطره هامو براتون نوشتم! طولانیه. ولی خیلی جالبه! از آدم هایی نوشتم که خیلی دوستشون دارم. آدم هایی که هر کدومشون یه خاطره خوبن! و خیلی چیزای دیگه! امروز از آدم هایی نوشتم که توی این دنیای کثیف ,سالم و پاک باقی موندن! .

به امید بیداری خفتگان در خواب. سه شنبه 12 دی 1391. یه چشم داری پس بازش کن. اهای اشکای دونه دونه بشکن این بغض سنگینمو. من پاهای زخمی یک مسافر بیابونم. دردمو با ابری رفته درد دل کردم. من گرمی یه احساس رو میخوام. من میخوام اشکامو رو سینه ی داغت بریزم. شاید این رفتن سازگاری مرد بودنه. دوست عزیز مستی رو باتو فهمیدم .

از ما بهترون ! و در نهایت التماس. و در نهایت کلمه مقدس دوستت دارم. را به زبان آوردم و شما رفتید. و این را خوب بدانید که در وجود ما نیست غرور شکستن. برای آنهایی که بدون دلیل و سر خود رفته اند! چون میدانیم رفته اید. و از ما بهتر پیدا نکرده اید. ظ توسط سعید تنها تنهایی . این روزها در سرزمینی زندگی می کنم که در ان دختران هرزه. و برای ایستادنم هزاران بار افتاده ام. چه کسی می گوید که گرانی. از همه ارزان تر,.

امشب ای ماه زاحوال دلم باخبری. توهم ای شمع سراپرده ی گردون سپهر. همچو من درپی خورشیدفروزنده تری. چه ره دوروچه دریای پرازدردسری. توبه شوقی که به انوارفلق پیوندی. من به امیدرسیدن به سرای دگری. من نه تنهابه گدایی درمیخانه زدم. که توهم درسرکویش چوگدای گذری. امشب ای ماه به دیوارمن خسته برآی. که دگرگریه نداردبه دل من ثمری. خواهم امشب که بیایم به فلک نعره زنان. به دل وجان وسرم مانده هوای سفری. گرچه امشب فقط اندوه دراین ساغرهست. شام دیگرهم ازاین غصه نمانداثری.