Date Range
Date Range
Date Range
همچنان که دراز کشیده بودم و داشتم می مردم. من یک سال و شش ماه خندیدم. بهت گفتم خوش تیپ ترین تپلی دنیایی. برای گل سر های رنگی رنگی که میخواستم برایت بخرم نقشه کشیدم. بهت گفتم وقتی تومور بیشعورت را شکست دادی کجاها که نمی رویم. به هیچ کس نگفتم مادرجان بهارم را دکتر یک سال قبل چال کرده. قسم خوردم نگذارم هیچکس چالت کند.
از دهان دررفتههای یک دخترک. گاه گدار یک روانشناس پاره وقت. وبلاگ گروهی یک ربع مانده. هذیانهای یک آقای مثلا نویسنده. رسانه متخصصان و اهل قلم. نمیدونم من چه مرگی دارم که نمیتونم یه جا مثه آدم بشینم.
و چقدر دلم تنگ نوشتن است . زدند و بردند و کشتند و غارت کردند. ناموس خدا را سر زدند و بر یکی تاختند و دیگری را فروختند. به سکه ای و درهمی و هوایی . خانه ای را غصب کردند و زمینی را پست و زمانی را نحس. و البته ما آدمها را خر فرض کردند. چقدر دلم تنگ نوشتن است. و ختم پایان کار دنیوی ماست.
با اضافه کردن خوراک ما به خبرخوان خود بدون مراجعه به وبلاگ از آخرین مطالب ما باخبر شوید. مرا این گونه باور کن. فردا می رم خونه و به احتمال زیاد دیگه خیلی دیر دیر بیام نت پس فک نکنینن فراموشتون کردم. خواهشا کامل بخونید بعدش نظر بدید و گرنه اصلا نخونیدش و نظر ندید.
منو جون پناه خودت کن برو. بزار پای این آرزوم وایستم. به هرکی بهم گفت ازت رد شده. قسم میخورم من خودم خواستم. منو جون پناه خودت کن برو. من از زخم هایی که خوردم پرم. توبالا نری من زمین میخور. بی تو اما با غم انگیز ترین حالت تهران چه کنم. دیگه نمی تونم بیام اینجا. توی آغوش هیشکی آروم نمی گیرم.
آن سوی دلتنگی ها خداست. بی تو بودن کار من نیست. هر نفسی آهی و هر آیینه اشکی شد. طلوع و غروب خورشید را در.