کلبه فلفل بانو و نمک خان. به تویی که دستهای کوچکت تمام دنیای من شده . و تو که انگار دل نمی کندی از لبهای فرشتگان. خداوند تو را به من هدیه داد و من همیشه دلشوره دارم از اینکه شاید آنچه می پنداشتم نباشم. نفس هات که به گونه هام ساییده می شود انگار آرامش بهشت را به چشمهام می فرستی. دستهات که می چرخد و میان دستهام پنهان می شود.

تو خواب حرف زدن محمد طاها. حرفهاي نگفته قلب يه عاشق به معشوقش. بلیط پرواز برای مشهد گرفتیم که امسال سال تخویل مشهد باشیم و دومم برمیگردیم. ورمم هنوز نخوابیده بنی بیشترم شده وای اصلا نخوابیده و هنوز بزرگه . گداشتم بهو خرداد که قراره بریم خونه جدید یهویی بشورم و ببرم. ئای دقیقا میافته او امتحاتام. شنبه بلاخره رفتم عمل کردم.

که بینهایتمین تولد تو را جشن میگیرد. تو یک سال بزرگتر شدی.

اتاق خواب من و تمام عروسکهای اتاق. بالاخره از تنهایی در اومدم وتوی کالج دو تا دوست خوب و مهربون که از نظر فرهنگی و فکری تا حدودی شبیه خودمن پیدا کردم. در عرض نیم ساعت سوزان برامون پاستا با پنیر و کالباس درست کرد که خیلی خوشمزه شده بود. ناهار خوردیم و گفتیم بشینیم پای درس خوندن و غروب بریم بیرون. غروبی حوالی ساعت شش رفتیم کافه و قهوه خوردیم. یه کمی مغازه هارو تماشا کردیم و مونیکا گفت فردا باید بریم کالج من و سوزان رو تا قسمتی از راه رسوند. ایشالا ایندفعه کنفرانسم بهتر از دفعه قبلی باشه.

کاش میدانستی چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است. هرکدام در کجای دنیا نفس بکشیم مهم نیست. به وبلاگ من خوش اومدید. بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا. نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست اگر چه کوتاهترین شبش یلدا باشد . خواستم بهت چیزی نگ م تا با چشام خواهش کنم. یار تو التماس را از چشانت میخواند! و از رفتنش منصرف میشود.