Date Range
Date Range
Date Range
شاید این بدترین چیز در دنیا نباشه. اما برای من یکی از بدترین هاست. با علم به اینکه پیدا کردن خانه چیزی شبیه به یافتن خداست در دانشکده اقتصاد. نوشته شده توسط حامد در سه شنبه ۱۷ خرداد۱۳۹۰. حراج کردم همه رازهایم را یک جا. دلقک شدم با دماغ پینوکیو. و بوته گونی به جای موهایم. که این اشکها خون بهای عمر رفته من است. سرگذشت کسی که هیچ کس نبود. و همیشه گریه می کرد. بی مجال اندیشه به بغض های خود. با سلام و عطر آویشن.
و خدا می داند که چقدر مخلوقش از درد فراموشی در رنج است. باید که تو را گم کرد. ای از همه تنها تر. افسانه ی مردم کرد! باید کم از این شب بود. شب شعله ی بیدار است. خواب دیدم ابر بود و ماه بود. روبرویم تا ستاره راه بود. تاب بود و خنده ی مهتاب بود. آب بود و عکس او در آب بود. خیس بود احساس ناب قاصدک. آن زمانی که تن از طوفان گرفت. ابر بود و باد بود و اینچنین. شعرهایم لهجه ی باران گرفت.
به نام تک سوار جاده تنهایی. ای کاش میدونستم که دروغن همه حرفاش. نوشته شده در 24 Oct 2008. همچون دیوانه ای که لحظه ای داشتن را در تمام رویاهایش باور می. نا آرام اشکهایم می نگری. نوشته شده در 18 Sep 2007.
با سلام به وبلاگ داستانهای کوتاه خوش اومدید. امیدوارم با خوندن داستانهای کوتاه این وبلاگ اوقات فراغت خود را سپری و تجربه ای اندک از این داستانها بیاموزید. یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند.
Abonne-toi à mon blog! Mes potes et moi.