اخبار اختصاصی گروه تئاتر ایستگاه - آبادان. یک موفقیت دیگر برای ایستگاه. چشم آبی سگ روی صحنه. بالاخره با همت همه اعضای گروه نمایش چشم آبی سگ. جدیدترین اثر ما منتخب حضور در همایش تئاتر استانی شد. جا داره یک خسته نباشید اساسی به همه عوامل و اعضای گروه ایستگاه. بگم روز گذشته اجرای بازبینی نمایش چشم آبی سگ. هم انجام شد و خدا را شکر بچه ها اجرای فوق العاده ای داشتند. امیدوارم که گروه از این مرحله هم سربلند بیرون بیاد. منتظر حضور شما علاقمندان هستیم.

پر از بغض و عشق. ای داغ بر دل نشسته. ابهام , استرس و دیگر هیچ. دل قوی دار سحر نزدیک است. آسمان کاردستی نا تمام کودکی است. حرف های روپوش سرمه ای. چشمهايي كه فكر مي كنند. A Man Called Old Fashion. این کوچه مثلا مال من است. فرشته هاي كلاس اولي من. از خوشی ها و حسرت ها.

بزرگمرد ادبیات و درام در ایران. محمد خاتمی با سنگ بست به قشقایی می آید.

اونقدر مردم که دیگه هیچ کفنی اندازم نمیشه. من فقط راه خانه را گم کرده بودم. این همه بیقراری از پس باد های بی نام و نشان. نمی دانم از کدام کوچه ی تنگ این خواب بلند پیدا شد. که اینگونه تیشه به ریشه ی ناسور روحم می زند. چراغی که خود حتی امید کورسویی ندارد. جز سنگینی بر دستانت چه می تواند داشته باشد. اما قسم محض این دریدگان. خط های جاده ایی میشوند که هنوز سنگلاخ هایش. مسیر را سبز می کنند برایت.

نوشته شده توسط علیرضا زال. فردای آنروز تقریبا مطمئن راه افتادم رفتم آن پیراهن را بخرم. فقط آرزو میکردم اندازهی منرا داشته باشد چون پسر تهماندهی مغازهاش را میآورده برای پدر حدس میزدم اجناس مغازهاش جور نباشند.

در حال و هوای عشق. ارسال شده توسط نوشین نورونی. دوستان لطف می کنند اگر بازدید کنند و نظر بدهند. ارسال شده توسط مهدی کتابفروش. زمستان است و سرما و بی انگیزگی. زنبورها را مجبور کرده ایم. با من بگو چگونه بخندم.