Date Range
Date Range
Date Range
رها از تهی بودن روزها. زنان با گرگها می دوند- قسمت پانزدهم. روزي روزگاري در پايين جاده اي مردي آسيابان به همراه همسر و دخترش زندگي مي كرد. آسيابان چيز زيادي نداشت جز همان سنگ آسياب واقع در انبار و يك درخت سيب پر شكوفه در پشت آن. زنان با گرگها می دوند- قسمت چهاردهم. زنان با گرگها می دوند- قسمت سیزدهم. زني كشته و در گور شده.
دلم میخواد فردا صبح برم کنار یه مهد کودک وایسم و رفتن این بچه های نازنین رو به داخل مهد تماشا کنم. یه جاهای قشنگی تو زندگی هست .
حالا به جا یا نابجا تحریم کرده است! الآن سه روزه همسرم با بنده قهراست.
این نوشته ها اسمش نقد نیست. خاطرات یک گیشا آرتور گلدن. چهارشنبه 21 مردادماه سال 1394. از زمانی که دختربچه کوچکی بود و در کلبه پدر پیر و ماهیگیرش به همراه خواهر و مادر بیمارش زندگی میکرد. از آن بعدازظهری میگوید که بهترین و بدترین روز زندگیش بود. از دیداری که او را در مسیری قرار داد که در انتهایش بنشیند و برای ما داستان زندگیش را بازگو کند. اول اینکه یادداشت پشت کتاب فاجعه است. یک فاجعه داستانی! وقتی کتاب را به پ.
Forgot Password or Username? Deviant for 4 Years. This is the place where you can personalize your profile! By moving, adding and personalizing widgets.