ظ روز یکشنبه ٢٩ اسفند ۱۳۸٩. مرسی از کسانی که نظر دادید. من خیلی هاتون روو نمیشناسم و شما هم ایمیل ننوشتید که شخصا تشکر کنم. یه سری اتفاقاتی افتاد که من دیگه وبلاگ آپ نکردم. خیلی دوست دارم دوباره اینجا بنویسم ولی. راستی به سایتم سر بزنید خوشحال میشم.

همه جا تاریک و من نشسته نزدیک پنجره! با صدای بارش شدید باران! چقدر این روزها و شب های بارانی را دوست دارم. ستونی به ارتفاع ماه ساخته ایم. به جای همه می فهمیم. به جای همه گریه می کنیم. ظ ; دوشنبه ٢۸ فروردین ۱۳٩۱. چهارشنبه 17 اسفند 12 بامداد. 8 روز از روز دفاعم می گذره و همونطور که پیش بینی می شد دچار علافی بعد از دفاع شده ام . دلم برای اصفهان تنگ شده.

چقد سخته بخوای بعد مدت ها بیای بنویسی! اون اتفاق قشنگ نیفتاد و خونه ی قشنگمادربزرگ ما داده شد به کس دیگه ای که شنیدم درختاشو قطع کرد! همون درختی که زردآلو هاشو با هم چیده بودیم و دور از چشم مادربزرگ یواشکی برگه هاشو می خوردیم. خیلی اتفاقا افتاد که باعث شد حس کنم دارم از اون پیله ای که یه روز باید می شکست تا رشد کنم بیرون میام! می خوام بزرگ شم. چقدر همه چیز داره واقعی میشه. واقعی شدن گاهی اونقدر تلخه که می خوای همه ی اون واقعیت بندازی دور یه دروغ آرامبخش باور کنی! سخت و مردونه .

تاریخ و فرهنگ شهر و استان زنجان- معرفی بزرگان و اندیشمندان زنجان- شهاب زنجان-. برای ارتباط بیشتر و سریعتر با دوستان آدرس الکترونیکی خود را در این وبلاگ به اشتراک می گذاریم. زنجان و خاطرات ميدان انقلاب. زنجان و خاطرات ميدان انقلاب.