Date Range
Date Range
Date Range
بعد از مدتها کلنجار رفتن با خودم کانال زدم اگر کسی از قدیمی ها اومد تشریف بیارید در خدمت باشیم. جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶ Me. خیلی وقته ننوشتم و تو این مدت اتفاق خاصی نیوفتاد هرچند تولدم بسیار خوب و پر انرژی برگزار شد و تغییراتی که تو خونه دادیم کلی بهمون روحیه داد مخصوصا کاغذ دیواری های گل گلی دوست داشتنیم. پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۹۶ Me. کلاسام به سقف هشت تا رسیدند که البته گاهی خیلی خسته میشم.
نیشم زد از همون اوله اولش که تو اومدی دوباره. اولش خیلی درد داشت اما الان فقط جاش مونده. دارم فک می کنم به اینکه اگه نمیذاشتم بیاد هیچوقت شاید نمیشناختمش و هیچوقت ازش بدم نمیومد مثه الان. باید ازش تشکر کنم اصن باید بگم مرسی که نیشم زدی. بعد یک ماه دوباره باید برگردم شهر یونی. و من اصلن حوصله موندن تو اون شهرو ندارم. طبق معمول دعوا افتادیم و بعد قرار شد.
در این پنج چیز خلاصه می شود. من در آن موقع ها. داستان ولی چرت و پرت. قفسه های خالی از کتاب. چیکا از نسل آب ها. فقط یه چیز دیگه بگم. اتوبوس ی به نام هوس. نوشته های مسیح علی نژاد. آخرین بوسه ی ژاکلین زیر ایفل. جسمم آمریکاست روحم ایران! و پرسه هایی ک تا ادامه می روند. وقتی در متن خیابان س قوط میشوی.
همون جاییه که دستمو زدم زیر چونه م و جریان زندگیمو نیگا می کنم. می دونم که خیلی وقته ننوشتم. اخه تو خونه خودم - خنده داره - نت ندارم. پس تند تند خبرا رو میدم و میرم. باغ هم در لحظه اخر اوکی شد و عکسای باغمون خیلی دوست داشتنی شد. عکسامونم فعلا هنوز اماده نشده اما دیدمشون خوب بود. دو روز بعد عروسی هم رفتیم ماه عسل. شمال و دریا و من لوسین. همه چیز اروم و عالی.
اینجا یک دفترچه خاطرات مجازیست که قبلا در وبلاگستان پیشینه طولانی داشته و حذف شده است حالا روز از نو روزی از نو چون ما به بلگفا معتادیم. همه مطالب آن یا از ابتدا رمز دار هستند یا بعد از چند روز رمز دار میشوند و رمز آن تنها به آشنایان داده میشود. به تلخی زندگی به شیرینی اسپرسو. ترک های یک عدد بتن شفاف. یادداشت های بانوی بهمن ماه. بوسه های فرانسوی وقت باریدن برف. دنیا که روی غروب های جمعه توقف میکند.
ماهگردمون مبارک عزیز دوست داشتنی من . یه عالمه نوشتنی دارم که باید بنویسم . از روز اول تعطیلاتمون بگم .
وقتی مامانم اینا بعد از 1هفته کنارهم بودنمون میرند اصفهان. و همسر مهربونم گریه های بی وقفه من رو که میبینه میبره دور دور تا دلم باز بشه. پارسال این موقع ها پیش مامانم اینا بودم و داشتقم جهیزیه می خریدیم. دلم تنگه واسه پل خواجو. اما الان جایی هستم که 1روز آرزوم بود. همسر کیک و نوشابه می خوره و من آپ میکنم. همکارم میگفت شبا یاد داشت کن. اما من کلا آدمه نوشتن نیستم. 1همکاری داشتم که بعد .
A escuridão,as trevas, o mundo sombrio, aquilo a que chamei casa. A solidão, a morte, o sangue, o ódio. Velhos amigos, companhias que outrora povoavam os meus dias. Regressam a casa, procuram o conforto do meu colo, o calor do meu abraço. A solidão, chora e pergunta porque é que a abandonei. Voltar a ter o coração congelado e trespassado po.
Forgot Password or Username? Deviant for 1 Year. This is the place where you can personalize your profile! By moving, adding and personalizing widgets.