Date Range
Date Range
Date Range
اینجا از حرف هایی دم میزنم. که در دنیای واقعی جرات کلمه. حرفهای یک خانوم مهندس معمار. که گاها طعم باران میدهند . و عشق صدای فاصله هاست. فاصله هایی که غرق ابهام اند! باید همه چیز را تجربه کنی. اگر وبلاگم گم شود,هویتم گم میشود.
بعد از مدتها کلنجار رفتن با خودم کانال زدم اگر کسی از قدیمی ها اومد تشریف بیارید در خدمت باشیم. جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶ Me. خیلی وقته ننوشتم و تو این مدت اتفاق خاصی نیوفتاد هرچند تولدم بسیار خوب و پر انرژی برگزار شد و تغییراتی که تو خونه دادیم کلی بهمون روحیه داد مخصوصا کاغذ دیواری های گل گلی دوست داشتنیم. پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۹۶ Me. کلاسام به سقف هشت تا رسیدند که البته گاهی خیلی خسته میشم.
نیشم زد از همون اوله اولش که تو اومدی دوباره. اولش خیلی درد داشت اما الان فقط جاش مونده. دارم فک می کنم به اینکه اگه نمیذاشتم بیاد هیچوقت شاید نمیشناختمش و هیچوقت ازش بدم نمیومد مثه الان. باید ازش تشکر کنم اصن باید بگم مرسی که نیشم زدی. بعد یک ماه دوباره باید برگردم شهر یونی. و من اصلن حوصله موندن تو اون شهرو ندارم. طبق معمول دعوا افتادیم و بعد قرار شد.
هنوزم تو شوک هستم! اگه هی لی لی ب.
همه دارن ی کارایی برا زندگیشون میکنن تنها کسی ک نشسته و داره مثه گیجا بقیه و کاراشونو نگا میکنه منم. روزام همینطوری ب معنای واقعی الکی میگذرن مثه همیشه. تنها فرقی ک با قبل دارم اینه ک قبلا تو فکرم پر کارایی بود ک میخوام انجام بدم ولی الان فکرم خالیه. نمیخوام هیچ اسمی رو این حالم بذارم اصلا. ۲ بهمن یک سال بدون بابام گذشت.
اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه. دست نوشت های یک لیدی متاهل. بعد از شب هزار و یکم. روزهای زیبای تمشک بانو و جناب شاهتوت. منو پک می زنی آروم . من و تو ترانه ی خاک و بارون. آشیانه عشق من و آقای همسر. از روزها و دقیقه ها. مراه به خاطره نه به خاطر بسپار. پیچ و مهره ها هم عاشق میشوند. Mr Zip and Mrs ZigZag. مثلا قرار بود پستم مختصر و مفید باشه.
یواشکی های زندگیم میس کا. خاطرات یک کهنه عروس ساره. دیوانه دل است دایی جواد. حال من بی تو آرمین. 1662;نجشنبه ۱٥ فروردین ۱۳٩٢. هنوز بعد از گذشت چند ماه نمیدونم از چی بنویسم. امسالم مثل سال های گذشته بود با این فرق که خانواده ما دو عزیز رو از دست داد. چقدر بده که این از دست دادن به هیچ وجه قابل بازگشت نباشه . حال و روز خوبی ندارم.
دوس دارم وقتی که چشماتو میبندی . با من به دردای این دنیا میخندی. اونروزا یه حس عمیق معرفت واقعی داشت همه چی . الان تو محیط کار هم دوستای خوبی پیدا کردم ولی اصلااااااا روزام شبیه دوران خوابگاه نیس .
چ زود دارم بزرگ میشم هی! نمیدونم واسه من داره زمان خیلی زود میگذره! یا واقعأ داره زود میگذره .
بدنم د چار تضاد ماهیتی شده بود! یه هوس غیر قاب.
Tu ne peux pas voir le blog de nananoor, il est configuré pour que personne ne puisse le voir.
صدای بارون سکوت خونه رو میشکنه و این بهترین حس دنیاس . ى جورايى دوسش داشتم . حتى حال و روز عيد امسالم متفاوت . هرچند هنوز حس و حال عيد رو نديدم .