اشتباهات پدر و مادر به قیمت زندگی فرزندان تموم میشه. دلم میخواست بعد یه مدت طولانی یه سری مطلب بنویسم و یکدفعه یاد این دفتر قدیمی خودم افتادم.

بالاخره وبلاگ رو پس از مدتها با یه ترجمه آپدیت کردم. هم به روزه خوشحال می شم نظرتون رو بدونم. Moonlight on the soft brown earth. It leads me to where you lay. I will stay forever here with you. The softly spoken words you gave me. Even in death our love goes on.

من خیلی شجاع هستم و همیشه تو را نگاه میکنم . من همیشه ته چشمان تو را نگاه میکنم. ماه دیشب جور خاصی بود . من صورت تاری را در ماه میدیدم که میخواستم بشناسمش . ولی ماه لعنتی خیلی دور بود. ماه میدانست که من دورتر ها را بیشتر سرک میکشم. ماه خیلی هیز زرنگیست لعنتی . And glows in the dark.

زنان قوی هیچ گاه در راهروها گریه نمی کنند. برای نامه ی نخ نمای قاضی. سوزن را بهانه می کنند. پله ی اول دست ام را گرفته ای. پله ی دوم دست ات را فشرده ام. پله ی سوم لبخند می زنی. روی لبخند تو چیزی نوشته ام. بلند بلند نوشته را می خوانی. در این پله به دوست داشتن م پی می بری. درست مثل من در پله ی بعد. این پله ها روی زمین نیستیم ما. حداقل من که حالا از آغوش تو گرم تر جایی نمی خواهم. تمام سربالایی های این شهر را پله کرده است.

نوری مهتابگون که بر آن می بینی. با پیشانی های پاره شده. تنهایی من و کودکان درونم. نمی دانم هرچه که هست همین جا آمده است! می طلبد که به آغوشت باز گردم. و در سکوت خودم ساکن. شاید این اولین نوشته ی آخرین لحظه ی زیست من باشد. شاید هم آخرین نوشته ی آغاز بودنم. هر چه هم بر من بگذرد.

خیلی وقت بود نیومده بودم. سعی می کنم بیشتر سر بزنم. فعلا اینو داشته باشید تا بعد. داشتم به خودم میاومدم که ماشین یهو همون طور بیصداراه افتاد.