د ر فشانی های یک مهندس ا لکی خوش به عبارتی! م خ - ل - صیم! کاش میشد بعضی لحظه ها را قاب گرفت و گذاشت یکجای اتاق! یکی را بگذاری کنار پنجره اتاقت هروقت باران آمد پرده را کنار بزنی یک نگاه به قاب عکس یک نگاه به قطره هایی که خودشان را میکوبند به شیشه . یکی را بگذاری بالای تخت خوابت هر شب قبل خواب اول یم دل سیر نگاهش کنی تا شاید به خواب ببینی تکرار دوباره اش را . یکی را بگذاری توی کمد زیر قفسه ها توی گنجه اصلا که فقط قبل از عیدها برای خانه تکانی چشمت بخورد بهشان و یک نفس عمیق و . آن هم درست وقتی که دلت بهانه .

بعضی وقتها بعضی کلمات خیلی بار معنایی زیادی داره . آدمو می شکونه و خرد می کنه . سهم من از زندگی همینه. حتی بهترین اتفاق ها هم بی افته دیگه برام خوشحال کننده نیست. اول از همه سال نوی همگی مبارک. بهار رو باید غنیمت بشماریم .

دل تان بزرگ باشد , بزرگ کردن شکم که کاری ندارد. سياهي بود و ستاره اي. هستي بود و زمزمه اي. To fall in love .

چون طهارت نبود كعبه و بتخانه يكيست! فوریه 22, 2011 بدست مجتبي. نوشته شده در چيز و شعر. فوریه 5, 2011 بدست مجتبي. ادامه مطلب هم خالي از لطف نيست. پر و بالت سیاه رنگ و قشنگ.

Once upon a time, I had a goldene Verstand. I lost it, just as I lost myself. I am here to find it again. زمانی که در یونان رای گیری بود ما در Kreta یکی از جزایر یونان بودیم. نتیجه ی رای گیری هم OXI بود.

دی جی خاطره با بهانه ای شروع و بدونه هیچ بهونه ای . راستی یه چیزی من خیلی فوضولم. مسخره بازی رو بزار کنار. ولی نه دعوت به یه بازی فرهنگی بود. اول رفیقا رو معرفی کنم.

پروانه ای که دلم را عاشق کرد. پ ر از هیاهوی جنون است. به وسعت همهء دردها . من تو را دوست میدارم. از دوست به یادگار دردی دارم. بیا که من از تو خسته ترم. پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست. اینجا یه تیکه از قلبمه. چیزی که به نام دل به من دادی. فقط تکه ای گوشت است.